زنی که موهای سر خود را ارسال نکند و نگذارد بلند شود و آنها را مانند مردان از بیخ بسترد. (ناظم الاطباء). زنی که موهای سر خود را ارسال نکند، مانند مردان. (منتهی الارب)
زنی که موهای سر خود را ارسال نکند و نگذارد بلند شود و آنها را مانند مردان از بیخ بسترد. (ناظم الاطباء). زنی که موهای سر خود را ارسال نکند، مانند مردان. (منتهی الارب)
سخن در دهن گردانیدن بی هویدا گفتن. (المصادر زوزنی). بیان نکردن خبر را و ناپیدا گفتن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آشکار بیان نکردن خبر یا تمام نگفتن آن. (از اقرب الموارد) پچپچه: از کثرت اراجیف مختلف که در آن تاریخ بر سبیل مجمجه از افواه شنوده می آمد، دل بر اقامت خراسان... قرار نمی گرفت. (المعجم چ مدرس رضوی ص 4) ، بی نقطه و بی اعراب نوشتن کتاب را وتعمیه نمودن در آن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کج کلامی کردن با کسی و برگردانیدن او را از حالی به حالی. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
سخن در دهن گردانیدن بی هویدا گفتن. (المصادر زوزنی). بیان نکردن خبر را و ناپیدا گفتن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آشکار بیان نکردن خبر یا تمام نگفتن آن. (از اقرب الموارد) پچپچه: از کثرت اراجیف مختلف که در آن تاریخ بر سبیل مجمجه از افواه شنوده می آمد، دل بر اقامت خراسان... قرار نمی گرفت. (المعجم چ مدرس رضوی ص 4) ، بی نقطه و بی اعراب نوشتن کتاب را وتعمیه نمودن در آن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کج کلامی کردن با کسی و برگردانیدن او را از حالی به حالی. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
ظرفی است که در هیاکل برای آتش و بخور استعمال می شد. (قاموس کتاب مقدس). بخوردان. عودسوز. مجمر. مجمره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجمره را آتش لطیف بر افروخت عود به پروار بر نهاد و همی سوخت. دقیقی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پس طبقی گوهر و زر پیش ایشان می نهد و مجمرۀ سیمین... (نصیحهالملوک غزالی چ همایی ص 29). به یک دست عصایی گرفته است و به یک دست مجمره ای دارد وبخور می سوزد و آفتاب را می پرستد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 127). یاسمن تازه داشت مجمرۀ عود سوز شاخ که آن دید ساخت برگ تمام از نثار. خاقانی. بسوز مجمرۀ دین بلال سوخته عود به عود سوخته دندان سپیدی اصحاب. خاقانی. چون دعا را گزارشی سره کرد دم خود را بخور مجمره کرد. نظامی. بویی از مجمرۀ عشق بری باده از چهرۀ دلدار کشی. عطار. مطرب مجلس بساز زمزمۀ عود خادم ایوان بسوز مجمرۀ عود. سعدی. گاه چون عود بر آتش دل سنگم می سوخت گاه چون مجمره ام دود به سر بر می شد. سعدی. صبحگاهی که صبا مجمره گردان باشد گل فرو کرده بدان مجمره دندان باشد. سلمان ساوجی (از آنندراج ذیل مجمره سوز). رجوع به مجمر و مجمره شود. - مجمرۀ نقره پوش،کنایه از دنیا و عالم است. (برهان). مجمر نقره پوش
ظرفی است که در هیاکل برای آتش و بخور استعمال می شد. (قاموس کتاب مقدس). بخوردان. عودسوز. مجمر. مجمره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجمره را آتش لطیف بر افروخت عود به پروار بر نهاد و همی سوخت. دقیقی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پس طبقی گوهر و زر پیش ایشان می نهد و مجمرۀ سیمین... (نصیحهالملوک غزالی چ همایی ص 29). به یک دست عصایی گرفته است و به یک دست مجمره ای دارد وبخور می سوزد و آفتاب را می پرستد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 127). یاسمن تازه داشت مجمرۀ عود سوز شاخ که آن دید ساخت برگ تمام از نثار. خاقانی. بسوز مجمرۀ دین بلال سوخته عود به عود سوخته دندان سپیدی اصحاب. خاقانی. چون دعا را گزارشی سره کرد دم خود را بخور مجمره کرد. نظامی. بویی از مجمرۀ عشق بری باده از چهرۀ دلدار کشی. عطار. مطرب مجلس بساز زمزمۀ عود خادم ایوان بسوز مجمرۀ عود. سعدی. گاه چون عود بر آتش دل سنگم می سوخت گاه چون مجمره ام دود به سر بر می شد. سعدی. صبحگاهی که صبا مجمره گردان باشد گل فرو کرده بدان مجمره دندان باشد. سلمان ساوجی (از آنندراج ذیل مجمره سوز). رجوع به مجمر و مجمره شود. - مجمرۀ نقره پوش،کنایه از دنیا و عالم است. (برهان). مجمر نقره پوش
نام صورت دوازدهم از صور چهارده گانه فلکی جنوبی قدما و آن را نفاطه نیز گویند. (مفاتیح العلوم خوارزمی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام صورتی ازصور فلکیه از ناحیۀ جنوبی که بر مثال بوی سوزی توهم شده است و کواکب آن هفت است. (جهان دانش، یادداشت ایضاً). یکی از صور جنوبی فلک مرکب از هفت کوکب که در جنوب دم صورت عقرب جای دارد و به صورت آتشدانی تخیل شده، سه کوکب از قدر سوم دارد. (یادداشت ایضاً)
نام صورت دوازدهم از صور چهارده گانه فلکی جنوبی قدما و آن را نفاطه نیز گویند. (مفاتیح العلوم خوارزمی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام صورتی ازصور فلکیه از ناحیۀ جنوبی که بر مثال بوی سوزی توهم شده است و کواکب آن هفت است. (جهان دانش، یادداشت ایضاً). یکی از صور جنوبی فلک مرکب از هفت کوکب که در جنوب دم صورت عقرب جای دارد و به صورت آتشدانی تخیل شده، سه کوکب از قدر سوم دارد. (یادداشت ایضاً)
یخدان. (دهار). یخدان. یخچال موضعی که یخ را در آن انبار کنند. (کلیات شمس چ فروزانفر، ج 7، فرهنگ نوادر لغات) : کی روا دارد خورشید حق گرمی بخش که فسرده شود از مجمده دانشمندی. (کلیات شمس ایضاً)
یخدان. (دهار). یخدان. یخچال موضعی که یخ را در آن انبار کنند. (کلیات شمس چ فروزانفر، ج 7، فرهنگ نوادر لغات) : کی روا دارد خورشید حق گرمی بخش که فسرده شود از مجمده دانشمندی. (کلیات شمس ایضاً)
به معنی بت. (آنندراج). مأخوذ از تازی پیکر و پیکر بیروح. (ناظم الاطباء). بت. صنم. وثن. فغواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، لعبتی که از سنگ و آهن و دیگر فلزات سازند و مجسمۀ نیم تنه یعنی لعبت که تا نصف بدن باشد... و مجسمۀ چدنی، لعبتی که آهن و مس و مانند آن گداخته در قالب ریزند... (آنندراج). پیکری که از فلز و سنگ گچ و جز آن به شکل انسان و حیوان سازند. (ناظم الاطباء). هیکل. تندیسه. تمثال. دمیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مثل مجسمه بر جای خشک شدن، بی جنبش و حرکتی ماندن. (امثال و حکم ج 3 ص 1486). ، قسمی شربت به قوام آمده از آب بهی و سیب و امثال آن. آب و شیرۀ پاره ای میوه ها چون به و سیب و آلبالو و غیره که جوشانند تا به قوام لرزانک و راحه الحلقوم و زفت تر آید. عقید. معقود، و آن شیرۀ بهی و سیب و امثال آن است که با شکر به جوشانیدن به قوام آرند: عقیدالسفرجل، مجسمۀ به. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
به معنی بت. (آنندراج). مأخوذ از تازی پیکر و پیکر بیروح. (ناظم الاطباء). بت. صنم. وثن. فغواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، لعبتی که از سنگ و آهن و دیگر فلزات سازند و مجسمۀ نیم تنه یعنی لعبت که تا نصف بدن باشد... و مجسمۀ چدنی، لعبتی که آهن و مس و مانند آن گداخته در قالب ریزند... (آنندراج). پیکری که از فلز و سنگ گچ و جز آن به شکل انسان و حیوان سازند. (ناظم الاطباء). هیکل. تندیسه. تمثال. دُمیَه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مثل مجسمه بر جای خشک شدن، بی جنبش و حرکتی ماندن. (امثال و حکم ج 3 ص 1486). ، قسمی شربت به قوام آمده از آب بهی و سیب و امثال آن. آب و شیرۀ پاره ای میوه ها چون به و سیب و آلبالو و غیره که جوشانند تا به قوام لرزانک و راحه الحلقوم و زفت تر آید. عقید. معقود، و آن شیرۀ بهی و سیب و امثال آن است که با شکر به جوشانیدن به قوام آرند: عقیدالسفرجل، مجسمۀ به. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. (خاندان نوبختی ص 263). گروهی هستند که گویند حق عزاسمه جسم است و گفته اند مرکب از گوشت و خون باشد. مقاتل بن سلیمان یکی از گویندگان این خرافه است و پاره ای گویند نوری است که می درخشد مانند رشتۀ سیم سپید و پاره ای دیگر از آنان در مقام مبالغه برآمده و گویند بر صورت آدمی است و هیکل او جوان امردی را ماند که موی بسیار مجعدی دارد... (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از متکلمانند که گویند خدای جسم است چنانکه بندگان، و برخی گویند بر شکل امردان خوش ترکیب است. (فرهنگ علوم نقلی و ادبی، تألیف دکتر سیدجعفر سجادی) : و همه مشبهه و مجسمه و مجبره و قدریه از نسل ایشانند. (کتاب النقض ص 470). و مجبره و اشاعره و... مجسمه خود را از جملۀ شافعی خوانند. (کتاب النقض ص 492). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ص 287 شود
عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. (خاندان نوبختی ص 263). گروهی هستند که گویند حق عزاسمه جسم است و گفته اند مرکب از گوشت و خون باشد. مقاتل بن سلیمان یکی از گویندگان این خرافه است و پاره ای گویند نوری است که می درخشد مانند رشتۀ سیم سپید و پاره ای دیگر از آنان در مقام مبالغه برآمده و گویند بر صورت آدمی است و هیکل او جوان امردی را ماند که موی بسیار مجعدی دارد... (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از متکلمانند که گویند خدای جسم است چنانکه بندگان، و برخی گویند بر شکل امردان خوش ترکیب است. (فرهنگ علوم نقلی و ادبی، تألیف دکتر سیدجعفر سجادی) : و همه مشبهه و مجسمه و مجبره و قدریه از نسل ایشانند. (کتاب النقض ص 470). و مجبره و اشاعره و... مجسمه خود را از جملۀ شافعی خوانند. (کتاب النقض ص 492). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ص 287 شود
طبق پهن و گرد مسین که در آن ظروف غذاخوری گذارند. (ناظم الاطباء). طبق مسین بزرگ که ظروف غذا در آن نهند و حمل کنند. سینی بزرگ. مجموعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
طبق پهن و گرد مسین که در آن ظروف غذاخوری گذارند. (ناظم الاطباء). طبق مسین بزرگ که ظروف غذا در آن نهند و حمل کنند. سینی بزرگ. مجموعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
جانوری که آن را بسته، تیر و مانند آن زنند تا کشته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). مرغ و یا خرگوش و مانند آن را بسته و به تیر زنند تا کشته شده و هلاک گردد. (ناظم الاطباء). جانوری که آن را هدف قرار داده تیر به سوی آن اندازند تا کشته شود. (از شرایع محقق حلی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بازداشته و زندانی شده برای مرگ و فقط در مورد پرنده یا خرگوش و امثال آن گویند که بر جایی نشانند و سپس تیر به سوی او اندازند تا کشته شود. (از اقرب الموارد)
جانوری که آن را بسته، تیر و مانند آن زنند تا کشته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). مرغ و یا خرگوش و مانند آن را بسته و به تیر زنند تا کشته شده و هلاک گردد. (ناظم الاطباء). جانوری که آن را هدف قرار داده تیر به سوی آن اندازند تا کشته شود. (از شرایع محقق حلی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بازداشته و زندانی شده برای مرگ و فقط در مورد پرنده یا خرگوش و امثال آن گویند که بر جایی نشانند و سپس تیر به سوی او اندازند تا کشته شود. (از اقرب الموارد)
زمین بی آب و گیاه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بیابان بی آب و گیاه. (ناظم الاطباء) ، ریگ توده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، محل ملاقات. (ناظم الاطباء). مجلس اجتماع. (اقرب الموارد)
زمین بی آب و گیاه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بیابان بی آب و گیاه. (ناظم الاطباء) ، ریگ توده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، محل ملاقات. (ناظم الاطباء). مجلس اجتماع. (اقرب الموارد)
پچپچه، بی دیل نویسی، کژ سخنی (دیل نقطه) نا پیدا گفتن خبر و بیان نکردن آن پچپچه: چه از کثرت اراجیف مختلف که در آن تاریخ بر سبیل مجمجه از افواه شنوده می آمد دل بر اقامت خراسان... قرار نمیگرفت، آشکار نکردن حروف (کتاب مکتوب) بی نقطه و بی اعراب نوشتن، کج کلامی کردن با کسی
پچپچه، بی دیل نویسی، کژ سخنی (دیل نقطه) نا پیدا گفتن خبر و بیان نکردن آن پچپچه: چه از کثرت اراجیف مختلف که در آن تاریخ بر سبیل مجمجه از افواه شنوده می آمد دل بر اقامت خراسان... قرار نمیگرفت، آشکار نکردن حروف (کتاب مکتوب) بی نقطه و بی اعراب نوشتن، کج کلامی کردن با کسی
آتشدان بویا سوز بو سوز ابیز دان مجمره در فارسی یک آتشدان یک بویا سوز واحد مجمر: پس طبقی گوهر و زر پیش ایشان می نهد و مجمره ای سیمین... یا مجمره نقره پوش. دنیا عالم
آتشدان بویا سوز بو سوز ابیز دان مجمره در فارسی یک آتشدان یک بویا سوز واحد مجمر: پس طبقی گوهر و زر پیش ایشان می نهد و مجمره ای سیمین... یا مجمره نقره پوش. دنیا عالم
مجسمه: آینده ای شیرین - لوک اویتنهاو تندیس ها که سایه آن بر زمین افتد، چون به خواب بیند غم و اندوه است، خاصه که به گونه سیاه بیند و آن چه در دیوار نگاشته بیند. محمد بن سیرین معبران کهن سنتی که در تعابیر خویش به نقش زن در زندگی مرد زیاد تکیه می کرده اند، مجسمه یا تندیس را نیز زن دانسته اند اما از نظر کلی در علم خواب هر عزیز و محبوبی، اعم از جاندار و بی جان، انسان یا حیوان، می تواند در خواب ما به شکل تندیس ظاهر شود. همه چیزها یا اشخاصی که دوستشان داریم و در زندگی ما جائی خاص خویش دارند خواسته یا ناخواسته در خواب ها تندیس می شوند. پس تندیس تنها زن نیست. چنانچه در خواب ببینیم تندیسی را می شکنیم یا به زمین می افکنیم (به نیت خرد کردن و از بین بردن) و یا چهره اش را با رنگ می پوشانیم که شناخته نشود باز تعبیر همان است و تندیس در علم خواب به جای کسی یا چیزی قرار می گیرد که از آن نفرت داریم. ابن سیرین می گوید اگر دیدید مجسمه ای دارید یا خریدید زن می گیرد و یا کنیزکی می خرید و اگر دیدید مجسمه شما افتاد و شکست زن را طلاق می دهید یا می میرید و یا کنیزک را می فروشید. این درست می تواند باشد اما با نحوه زندگی امروز ما تطبیق نمی یابد. تندیس خواست بالای ما است که زیاد به آن توجه داریم حال اگر دیدیم مجسمه ای را خودمان می شکنیم مبارزه با تمایلات نفسانی است و اگر دیدیم مجسمه ای که داریم شکسته، شکست و زیان عاطفی است. داشتن چندین تندیس تحیر و سرگردانی در میان هوس ها و تمایلات بی شمار است و گویای هوسبازی ما است. از امام جعفر صادق (ع) نقل می کنند که تندیس در خواب یا غم و اندوه است یا نقصان در قدر و جاه است و یا بی امانتی در کارها تندیس در خواب غرور و نخوت و خود بینی و انحراف از طریق راست نیز هست بخصوص اگر مجسمه خودمان را در خواب ببینیم یا احساس کنیم که آن مجسمه ما است ابن سیرین نوشته تندیس در خواب غم و اندوه است بخصوص اگر سایه آن بر زمین افتاده باشد و دیدن چندین تندیس کفر و الحاد است. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـ دیدن مجسمه در خواب، نشانه توفیق اندک در امور عشقی است. ۲ـ اگر خواب ببینید در جایی از خانه مجسمه ای می گذارید، علامت آن است که اراده شما سست می شود و به آسانی در آستانه گمراهی قرار می گیرید. زنان بعد از دیدن چنین خوابی باید بیشتر مراقب آبروی خود باشند. اگر مجسمه ها در خواب بد هیبت به نظر برسند، علامت آن است که در خانواده خود با مشکلی مواجه خواهید شد. دیدن تندیس ها درخواب بر سه وجه است. اول: غم و اندوه. دوم: نقصان قدر و جاه. سوم: بی امانتی در کارها.
مجسمه: آینده ای شیرین - لوک اویتنهاو تندیس ها که سایه آن بر زمین افتد، چون به خواب بیند غم و اندوه است، خاصه که به گونه سیاه بیند و آن چه در دیوار نگاشته بیند. محمد بن سیرین معبران کهن سنتی که در تعابیر خویش به نقش زن در زندگی مرد زیاد تکیه می کرده اند، مجسمه یا تندیس را نیز زن دانسته اند اما از نظر کلی در علم خواب هر عزیز و محبوبی، اعم از جاندار و بی جان، انسان یا حیوان، می تواند در خواب ما به شکل تندیس ظاهر شود. همه چیزها یا اشخاصی که دوستشان داریم و در زندگی ما جائی خاص خویش دارند خواسته یا ناخواسته در خواب ها تندیس می شوند. پس تندیس تنها زن نیست. چنانچه در خواب ببینیم تندیسی را می شکنیم یا به زمین می افکنیم (به نیت خرد کردن و از بین بردن) و یا چهره اش را با رنگ می پوشانیم که شناخته نشود باز تعبیر همان است و تندیس در علم خواب به جای کسی یا چیزی قرار می گیرد که از آن نفرت داریم. ابن سیرین می گوید اگر دیدید مجسمه ای دارید یا خریدید زن می گیرد و یا کنیزکی می خرید و اگر دیدید مجسمه شما افتاد و شکست زن را طلاق می دهید یا می میرید و یا کنیزک را می فروشید. این درست می تواند باشد اما با نحوه زندگی امروز ما تطبیق نمی یابد. تندیس خواست بالای ما است که زیاد به آن توجه داریم حال اگر دیدیم مجسمه ای را خودمان می شکنیم مبارزه با تمایلات نفسانی است و اگر دیدیم مجسمه ای که داریم شکسته، شکست و زیان عاطفی است. داشتن چندین تندیس تحیر و سرگردانی در میان هوس ها و تمایلات بی شمار است و گویای هوسبازی ما است. از امام جعفر صادق (ع) نقل می کنند که تندیس در خواب یا غم و اندوه است یا نقصان در قدر و جاه است و یا بی امانتی در کارها تندیس در خواب غرور و نخوت و خود بینی و انحراف از طریق راست نیز هست بخصوص اگر مجسمه خودمان را در خواب ببینیم یا احساس کنیم که آن مجسمه ما است ابن سیرین نوشته تندیس در خواب غم و اندوه است بخصوص اگر سایه آن بر زمین افتاده باشد و دیدن چندین تندیس کفر و الحاد است. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـ دیدن مجسمه در خواب، نشانه توفیق اندک در امور عشقی است. ۲ـ اگر خواب ببینید در جایی از خانه مجسمه ای می گذارید، علامت آن است که اراده شما سست می شود و به آسانی در آستانه گمراهی قرار می گیرید. زنان بعد از دیدن چنین خوابی باید بیشتر مراقب آبروی خود باشند. اگر مجسمه ها در خواب بد هیبت به نظر برسند، علامت آن است که در خانواده خود با مشکلی مواجه خواهید شد. دیدن تندیس ها درخواب بر سه وجه است. اول: غم و اندوه. دوم: نقصان قدر و جاه. سوم: بی امانتی در کارها.