جدول جو
جدول جو

معنی مجمده

مجمده
یخ بندان، شدت سرمای زمستان و یخ بستن آب
تصویری از مجمده
تصویر مجمده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مجمده

مجمده

مجمده
یخدان. (دهار). یخدان. یخچال موضعی که یخ را در آن انبار کنند. (کلیات شمس چ فروزانفر، ج 7، فرهنگ نوادر لغات) :
کی روا دارد خورشید حق گرمی بخش
که فسرده شود از مجمده دانشمندی.
(کلیات شمس ایضاً)
لغت نامه دهخدا

مجنده

مجنده
مجنده در فارسی از ریشه پارسی گند گند گرد آمده سپاه لشکر جمع شده
مجنده
فرهنگ لغت هوشیار

مجمعه

مجمعه
م جمعه در فارسی: گرد گاه، کویر، سینی زمینی که محل اجتماع مردمان باشد، بیابان بی آب و علف، سینی بزرگی که در آن ظروف غذا را جا دهند و حمل کنند مجموعه
فرهنگ لغت هوشیار

مجمره

مجمره
آتشدان بویا سوز بو سوز ابیز دان مجمره در فارسی یک آتشدان یک بویا سوز واحد مجمر: پس طبقی گوهر و زر پیش ایشان می نهد و مجمره ای سیمین... یا مجمره نقره پوش. دنیا عالم
فرهنگ لغت هوشیار

مجمجه

مجمجه
پچپچه، بی دیل نویسی، کژ سخنی (دیل نقطه) نا پیدا گفتن خبر و بیان نکردن آن پچپچه: چه از کثرت اراجیف مختلف که در آن تاریخ بر سبیل مجمجه از افواه شنوده می آمد دل بر اقامت خراسان... قرار نمیگرفت، آشکار نکردن حروف (کتاب مکتوب) بی نقطه و بی اعراب نوشتن، کج کلامی کردن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار