- مجدد
- دوباره
معنی مجدد - جستجوی لغت در جدول جو
- مجدد
- دوباره، از نو، مجدداً، چیزی که تازه پدید آمده، نو
- مجدد
- از سر نو کننده کاری را، تجدید کننده
- مجدد ((مُ جَ دِّ))
- نوکننده، تازه کننده، در هر قرن (صد سال) فردی ظهور نماید و آیین اسلام را تازه کند که او را مجد نامند
- مجدد ((مُ جَ دَّ))
- تجدیده شده، دوباره پیدا شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از سر نو، دوباره، باز دوباره از نو از نواز سر نو، اسمعیل خان و سرکردگان مجددا برای ملاقات شاهزاده رفته
از نو، دوباره
نومنشی
آهنجیده
دودل
نو شدن، نو گردیدن
پراکنده، متفرق، پریشان
واحد شمارش کتاب، جلد، جلد شده
ویژگی سپاه گردآورده شده، لشکرجمع شده
کسی که آبله درآورده، آبله دار، آبله رو
کسی که آداب ورسوم تازه را کسب کرده باشد، پیرو شیوه های نوین زندگی، نوگرا
به نویی و تازگی گراییدن، نو شدن، تغییر شکل
بزرگوار، گرامی، شریف، بلندپایه، از نام های خداوند
کسی که کار نیکو بکند یا چیزی نیکو بیاورد، نیکو آورنده
شاعری که شعر نیکو بگوید
شاعری که شعر نیکو بگوید
پریشان پراکنده پریشان پراکنده متفرق: بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطروح و مرذول و معزول بود
نو و تجدید شده و تازه
بزرگوار و شریف
چیزی رقیق که از سردی بسته شده باشد
صحاف، آنکه کتابها را جلد میکند
موی پیچیده، سطبر و بسته، مرغول
برهنه، عریان، تنها، مرد بی زن، بی زوجه، یکه و تنها، مقابل مادی و جسمانی
صاحب بخت و روزی بختیار کامروا: ... و بدین مملکت مجدود و نیکبخت ساخت و توفیق داد. بختیار فراخروزی، نام سنائی غزنوی
کوشک
آبله بر آمده، آبله نشان، آبله دار
کپچه کفچه آلتی که بدان سویق را هم زنند کفچه پست، جمع مجادیح
نا رویا خشک خشک و بی گیاه گردیده: ... و آنجا قطره ای آب نبود با کس و دشتی مجدب بی نبات و بی آب بود
خاوند، مرز شمار مرز گر، تیز کننده، تیز نگرنده تعیین کننده حد و کرانه چیزی، تیز کننده (کارد و جز آن)، تیز نگرنده
دو دله، سرگردان