جدول جو
جدول جو

معنی مجتدی - جستجوی لغت در جدول جو

مجتدی
(مُ تَ)
خواهندۀ عطا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجتبی
تصویر مجتبی
(پسرانه)
شایسته، برگزیده، منتخب، لقب امام حسن (ع)، انتخاب شده، اجتناب ناپذیر از انتخاب شدن و برگزیده شدن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرتدی
تصویر مرتدی
کسی که ردا پوشیده باشد، محتجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجتری
تصویر مجتری
باجرئت، دلیر، گستاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهتدی
تصویر مهتدی
هدایت شده، راه راست یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقتدی
تصویر مقتدی
اقتدا کننده، پیروی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجتبی
تصویر مجتبی
برگزیده، انتخاب شده، منتخب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتدی
تصویر معتدی
از حد درگذرنده، بیداد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
کسی که تازه به کاری مشغول شده، تازه کار، نوآموز
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ نا)
چیده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
شروع کننده و آغازکننده. (ناظم الاطباء). آغازکننده، مقابل منتهی. (آنندراج). آغازکننده. شروع کننده، نوآموز و بی وقوف و شاگردی که تازه شروع در تحصیل کرده باشد. (ناظم الاطباء). نوآموز. تازه کار. نوچه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
با خبر از فنون فضل و ادب
هست به پیش تو کم از مبتدی.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 398).
ای مبتدی تو تجربه از اوستاد گیر
زیرا که به ز تجربه آموزگار نیست.
مسعودسعد.
مقصود از تحریر این رسالت و تقریر این مقالت اظهار فضل نیست و اذکار خدمت نی بلکه ارشاد مبتدی است. (چهارمقاله).
سورهالرحمن بخوان ای مبتدی
تا شوی بر سر پریان مهتدی.
مولوی.
، (اصطلاح عرفان) در اصطلاح عرفا، مبتدی کسی است که بقوت عزم و ارادۀ خود وارد در سلوک و طریق اهل اﷲ و سائرین الی اﷲ شده و کمر خدمت در میان بسته و آداب شریعت و احکام طریقت را متحمل شده باشد. (فرهنگ مصطلاحات عرفاء سیدجعفر سجادی ص 343)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
مکروه دارنده. (آنندراج). نفرت دارنده و ناپسند دارنده جایی را اگر چه بروی خوش گذرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
میوه چیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). کسی که میوه چیند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آن که بنگرد به تأمل عروس جلوه داده را. (آنندراج). و رجوع به اجتلاءشود، آن که بلند کند دستار را از پیشانی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آن که دور سازد کسی را از جای وی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، از بیخ برکننده و براندازنده و بر باد دهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
پاداش عمل خواهنده. (آنندراج). کسی که پاداش و جزای کار خود را می خواهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام سکه ای معادل پنج قران از نقره در عثمانی منسوب به سلطان عبدالمجید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قطعه ای از نقره و ارزش آن بیست قرش خالص است و به عبدالمجید از سلاطین عثمانی منسوب است و گویند: ’ریال مجیدی’. (از اقرب الموارد). مجیدی بر دو نوع است: مجیدی بزرگ و مجیدی کوچک و هر دو از سکه های نقرۀ رایج درترکیه و عراق است. مجیدی بزرگ به ارزش 80 قرش و مجیدی کوچک به ارزش 8 قرش رایج است. نصف مجیدی به ارزش 40 قرش و ربع مجیدی به ارزش 20 قرش نیز داشتند و مجیدی منسوب است به سلطان عبدالمجید (1823- 1861 میلادی) که به سال 1839 م عهده دار سلطنت گردید. (النقود العربیه ص 184). و رجوع به ص 79 و80 و 95 همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ با)
برگزیده. (دهار). برگزیده شده. (آنندراج) (غیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگزیده و پسندیده. (ناظم الاطباء). ج، مجتبین و مجتبون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
هم موسی از دلالت او گشته مصطفی
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی.
خاقانی.
هر دو رکن جهان مردمی اند
آدمی مجتبی و عیسی یار.
خاقانی.
تو بمانی چون گدای بینوا
دولت خود هم توباش ای مجتبی.
مولوی.
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
ان تغب جاء القضا ضاق الفضا.
مولوی
لغت نامه دهخدا
راه راست یافته و دلالت شده براه راستی، راه یافته، راه برده، هدایت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتدی
تصویر معتدی
ستمکار، بیدادگر، متجاوز از حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
شروع و آغاز کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجتزی
تصویر مجتزی
پاداش خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
بر انگیزنده، گستاخ، شیر از جانوران محرک باقدام کاری، گستاخ: اگر چ زبان جاری و دل مجتری یاری گر بود باید که هنگام تمشیت کار فخاصه بر خلاف ارادت او لختی با او گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجتبی
تصویر مجتبی
برگزیده و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده: بریده نما: گونه ای آگور کاری در ساختمان، بی زنی، جهانرهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتدی
تصویر مفتدی
کسی که سر خود را میخرد و خود را فدیه میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتدی
تصویر مقتدی
پیروی کننده، اقتدا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردی
تصویر مجردی
((مُ جَ رَّ))
ستون بنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهتدی
تصویر مهتدی
((مُ تَ))
راه راست یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقتدی
تصویر مقتدی
((مُ تَ))
پیروی کننده، کسی که پشت سر امام جماعت نماز خواند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتدی
تصویر معتدی
((مُ تَ))
از حد درگذرنده، بیداد کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
((مُ تَ))
شروع کننده، آغازکننده، تازه کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجتبی
تصویر مجتبی
((مُ تَ با))
برگزیده، پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجتری
تصویر مجتری
((مُ تَ))
محرک به اقدام کاری، گستاخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
تازه کار، نوآموز
فرهنگ واژه فارسی سره