- مجانین
- مجنون ها، دیوانگان، جمع واژۀ مجنون
معنی مجانین - جستجوی لغت در جدول جو
- مجانین
- جمع مجنون، دیوانگان جمع مجنون دیوانگان: بهلول را از مجانین عقلا محسوب دارند
- مجانین ((مَ))
- جمع مجنون، دیوانگان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع منجنیق، بلگن ها کلکم ها جمع منجنیق
منسوب به میان میانی وسطی: از شه زادگان و آمدن برادر میانی وسطی: (متوفی شدن بزرگین میانین بجنازه برادر که آن کوچکین صاحب فراش بود، { قسمتی از سطح تحتانی حفره لگن خاصره که محدود است بین عضو تناسلی در جلو و سوراخ مقعد در عقب. در حقیقت این ناحیه کف لگن را تشکیل میدهد. دراین ناحیه پیش آب راه و مهبل (در زن) و مخرج قرار دارند عجان میان دو راه
رایگان
مفت و رایگان و بی مزد و اجرت
رایگان، چیزی که بدون پرداخت پول یا بدون رنج و زحمت به دست آید، مفت، مجانی، صمیمی، بدون دریافت حق الزحمه، راهگان، چیزی که در راه پیدا کنند، پست، بی ارزش
آساها
شبیه بودن
تثنیه اذان (در حالتهای نصبی و جری) اذان و اقامه
علی البدل، ولیعهد، نایب، خلیفه، وکیل
هشتاد ثمانون
ولی، نایب، خلیفه
طرفین، دو جانب
جمع افنون، شاخه ها، هنرها جمع افنان و جمع ال، جمع شاخه های درخت
جمع خان، از ریشه ترکی ساخته فارسی گویان سروران میران جمع خان خانان پادشاهان امیران
جمع تنین، اژدهاها
سرد کردن چیزهای گرم
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی سریانی تازی گشته جشنی است مر ترسایان را هفته ای پیش از (فصح) عیدی است ترسایانرا که در روز یکشنبه قبل از عید فصح گیرند
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی
سرما دادن چیزی را، سرما خوردن
مجلس شورا و مجلس سنا
دوری گزیدن، دوری کردن
هشتاد، هشت ده تا، عدد «۸۰»
فنن ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ فنن
هم جنس شدن، هم جنس بودن مانند هم شدن
باقی گذاشتن، گذاشتن، رها کردن، ماندن
مانستن مانند بودن
مانستن مانند بودن
سرد کردن چیزهای گرم، به سرما دادن، سرد کردن
شجانیدن، سرد کردن چیزهای گرم، به سرما دادن، سرد کردن
مضمون ها، چیزهایی که از کلام مفهوم شود، موضوع کلام ها، معنی ها، مطلب ها، جمع واژۀ مضمون
عرنین ها، بینی ها، مهترها و شریفهای قوم، جمع واژۀ عرنین
کسی که به جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد، خلیفه، قائم مقام، ولیعهد، عوض
قانونها، مقررات و احکامی که از طرف دولت و مجلس برای برقراری نظم و اداره کردن امور جامعه وضع شود، جمع واژۀ قانون