جدول جو
جدول جو

معنی مجانین

مجانین
مجنون ها، دیوانگان، جمع واژۀ مجنون
تصویری از مجانین
تصویر مجانین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مجانین

مجانین

مجانین
جمع مجنون، دیوانگان جمع مجنون دیوانگان: بهلول را از مجانین عقلا محسوب دارند
فرهنگ لغت هوشیار

مجانین

مجانین
جَمعِ واژۀ مجنون. دیوانگان. (غیاث) (آنندراج). جَمعِ واژۀ مجنون. دیوانگان و مردم دیوانه. (ناظم الاطباء) :
منگر بدان که در درۀ یمگان
محبوس کرده اند مجانینم.
ناصرخسرو.
سخن مجانین و اهل برسام از آن پر بنیادتر بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 400).
مپرس از من حدیث زلف پرچین
مجنبانید زنجیر مجانین.
شبستری.
و رجوع به مجنون شود
لغت نامه دهخدا

میانین

میانین
منسوب به میان میانی وسطی: از شه زادگان و آمدن برادر میانی وسطی: (متوفی شدن بزرگین میانین بجنازه برادر که آن کوچکین صاحب فراش بود، { قسمتی از سطح تحتانی حفره لگن خاصره که محدود است بین عضو تناسلی در جلو و سوراخ مقعد در عقب. در حقیقت این ناحیه کف لگن را تشکیل میدهد. دراین ناحیه پیش آب راه و مهبل (در زن) و مخرج قرار دارند عجان میان دو راه
میانین
فرهنگ لغت هوشیار

مجانیق

مجانیق
جَمعِ واژۀ منجنیق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و لشکر سلطان مجانیق و عرادات بر جانب قلعه راست کردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 329). و در مقدمه لشکر بسیاربا آلات مجانیق و اسلحه به شادیاخ فرستاد. (جهانگشای جوینی). و برابر برج عجمی مجانیق راست کردند. (جامع التواریخ رشیدی). هولاکوخان فرموده بود که تا از بالا و زیر بغداد جسر بسته بودند و کشتیها معد داشته و مجانیق نصب کرده... (جامع التواریخ رشیدی). و رجوع به منجنیق شود
لغت نامه دهخدا

میانین

میانین
وسطی، (ناظم الاطباء)، میانی، وسط، اوسط، وَسَطی، وُسْطی ̍، که در میان است، میانی، (یادداشت مؤلف) : او را ابوکرب اسعد تبع میانین خواندندی، (مجمل التواریخ و القصص)،
وُسْطی ̍، انگشت میان سبابه و بنصر و آن انگشت درازتر کف باشد، انگشت وسطی، میانه، میانگی، انگشت سوم دست، (یادداشت مؤلف)، قسمت پایین لگن در انسان، (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا