سال مرگامرگی ستور. (منتهی الارب). سالهایی که ستوران از میان ببرد. (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ مجالح. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مجالح و مجلاح شود
سال مرگامرگی ستور. (منتهی الارب). سالهایی که ستوران از میان ببرد. (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ مُجالِح. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مجالح و مجلاح شود
ابل مراجیح، شترانی که در پویه دویدن بجنبند. (منتهی الارب) : ذات اراجیح فی سیرها، شترانی که در سیر و رفتن دارای اهتراز و جنبش هستند. (از اقرب الموارد) ، قوم مراجیح، دانشمندان و حکیمان. (منتهی الارب). حکما. واحد آن مرجح است. (از اقرب الموارد) ، نخیل ٌ مراجیح، خرمابنان گرانبار. (منتهی الارب). مواقیر. (اقرب الموارد). مراجح. سنگین بار. پرثمر. (از متن اللغه)
ابل مراجیح، شترانی که در پویه دویدن بجنبند. (منتهی الارب) : ذات اراجیح فی سیرها، شترانی که در سیر و رفتن دارای اهتراز و جنبش هستند. (از اقرب الموارد) ، قوم مراجیح، دانشمندان و حکیمان. (منتهی الارب). حکما. واحد آن مرجح است. (از اقرب الموارد) ، نخیل ٌ مراجیح، خرمابنان گرانبار. (منتهی الارب). مواقیر. (اقرب الموارد). مراجح. سنگین بار. پرثمر. (از متن اللغه)
ستارگان مایل به غروب. (آنندراج) : مسبب همه قادری است که مجادیح انواء، نفحه ای از نوافح رحمت اوست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 437). و رجوع به ترکیب بعد شود. - مجادیح السماء، انواء آسمان و نوء غروب کردن منزلی است از منازل ماه و طلوع کردن منزلی دیگر مقابل آن. و آن جمع مجدح به اشباع کسره و قیاساً واحد آن مجداح باید باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج). نؤهای آسمان یعنی غروب کردن منزلی از منازل ماه و طلوع نمودن منزل مقابل آن. (ناظم الاطباء). انواء آسمان. جمع واژۀ مجدح و قیاساً واحد آن مجداح است و گویند: ’ارسلت السماء مجادیح الغیث’ و آن نزد عرب از نؤهایی است که دلالت بر باران دارد و آن سه ستاره است... (از اقرب الموارد). و رجوع به انواء و نوء و مجدح شود، کناره های دریا. (آنندراج). و رجوع به مجداح شود
ستارگان مایل به غروب. (آنندراج) : مسبب همه قادری است که مجادیح انواء، نفحه ای از نوافح رحمت اوست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 437). و رجوع به ترکیب بعد شود. - مجادیح السماء، انواء آسمان و نوء غروب کردن منزلی است از منازل ماه و طلوع کردن منزلی دیگر مقابل آن. و آن جمع مِجدَح به اشباع کسره و قیاساً واحد آن مجداح باید باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج). نؤهای آسمان یعنی غروب کردن منزلی از منازل ماه و طلوع نمودن منزل مقابل آن. (ناظم الاطباء). انواء آسمان. جَمعِ واژۀ مِجدَح و قیاساً واحد آن مجداح است و گویند: ’ارسلت السماء مجادیح الغیث’ و آن نزد عرب از نؤهایی است که دلالت بر باران دارد و آن سه ستاره است... (از اقرب الموارد). و رجوع به انواء و نوء و مجدح شود، کناره های دریا. (آنندراج). و رجوع به مِجداح شود
جمع واژۀ مجلی [م لا] . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجلی [م لا] شود، جمع واژۀ مجلی [م لا] صیغۀ اسم ظرف است به معنی جای جلا که آیینه باشد. (غیاث) (آنندراج)، جاهای جلوه. (غیاث) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ مجلی [م َ لا] . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجلی [م َلا] شود، جَمعِ واژۀ مجلی [م َ لا] صیغۀ اسم ظرف است به معنی جای جلا که آیینه باشد. (غیاث) (آنندراج)، جاهای جلوه. (غیاث) (آنندراج)
مونث مثالی یا اشباح مثالیه. بعضی از فلاسفه قایلند که میان مجردات محض و مادیات عالمی است که آنرا عالم اشباح نامند که برزخ میان روحانیات و جسمانیات است و از آن جهت اشباح گویند که دارای مقدار و شکل میباشد و شبح و قشر اجسام اند و چون دارای ماده نمی باشند فوق اجسام اند و مانند صوری هستند که از اشیا در آیینه منعکس میشوند. عالمی را که محل صور مقداریه است عالم اشباح و عالم اشباح مثالیه و اشباح جسمیه نامند
مونث مثالی یا اشباح مثالیه. بعضی از فلاسفه قایلند که میان مجردات محض و مادیات عالمی است که آنرا عالم اشباح نامند که برزخ میان روحانیات و جسمانیات است و از آن جهت اشباح گویند که دارای مقدار و شکل میباشد و شبح و قشر اجسام اند و چون دارای ماده نمی باشند فوق اجسام اند و مانند صوری هستند که از اشیا در آیینه منعکس میشوند. عالمی را که محل صور مقداریه است عالم اشباح و عالم اشباح مثالیه و اشباح جسمیه نامند