جدول جو
جدول جو

معنی مجارشین - جستجوی لغت در جدول جو

مجارشین(مَ زَ)
دهی از دهستان حومه بخش اسکوست که در شهرستان تبریز واقع است و 828 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارشین
تصویر بارشین
(پسرانه)
در اصطلاح مردم فارس، درختچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
(پسرانه)
رهبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارلین
تصویر مارلین
(دخترانه)
برج، پناهگاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
کسی که به جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد، خلیفه، قائم مقام، ولیعهد، عوض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجانین
تصویر مجانین
مجنون ها، دیوانگان، جمع واژۀ مجنون
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رَ تَ)
حوزۀ قضائیۀ سنجاق لازستان. مرکز لواء آن باتوم. سابقاً جزو مملکت عثمانی و سپس در جزو متصرفات روسیه درآمد و این حوزۀ قضائیه از دو ناحیه مرکب بود: اجارۀ علیاو اجارۀ سفلی و همه مردم آنجا مسلمان بودند و پس از تصرف دولت روس بیشتر آنان به عثمانی مهاجرت کردند. اکنون دارای 25000 تن سکنه است. (قاموس الأعلام)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ کی یَ)
دهی از دهستان پیشخور است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 132 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ شِ)
مردمان مباشرکار. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مباشر. پیشکاران. عاملین. متصدیان: و هر یک از عمال و حکام و مباشرین مالیات دیوانی تأخیر در وجوه انفاذی خزانۀ عامره مینمودند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی چ 2 ص 29). و آنها بر چندین دسته هستند: 1- مباشرین مالیات دیوانی. 2- مباشرین صدرخاصه. 3- مباشرین موقوفات. 4- مباشرین موقوفات خاصه ممالک. رجوع به تذکرهالملوک چ 2 دبیرسیاقی ص 36، 3، 2، 29، 43، 44 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
ج مجاهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در آغاز مشروطه بر مشروطه طلبان اطلاق میشد. و رجوع به مجاهد شود، جهاد کنندگان در راه خدا. (ناظم الاطباء) : و لنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلوا اخبارکم. (قرآن 31/47). فضل اﷲ المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه و کلا وعداﷲ الحسنی و فضل اﷲ المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیماً. (قرآن 95/4). و رجوع به مجاهد معنی اول شود
لغت نامه دهخدا
جمع معارض، همالان همیستاران دشمنان پاد یاران جمع معارض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهرین
تصویر مجاهرین
جمع مجاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : تشکیل مصلحت خانه ملفقه از عقلا وقت و مجربین عصر. . ، جمع مجرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردین
تصویر مجردین
جمع مجرد، یالغوزان لغندران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرم، بزهکاران جمع مجرم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجنون، دیوانگان جمع مجنون دیوانگان: بهلول را از مجانین عقلا محسوب دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارتین
تصویر مارتین
نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبارز، نستوهان رزمندگان جمع مبارز در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
ولی، نایب، خلیفه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معاشر، همزیستان هماویزان همنشنیان جمع معاشر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباشرین
تصویر مباشرین
پیشکاران، عاملین، متصدیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجاور، همسایگان نشینندگان زنهار گیران جمع مجاور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ظلم و تعدی او نسبت بمجاورین و تجار و مترددین ایرانی و سوال و جواب مقدمات بصره بچاپاری فرستاده بود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محارب، رزمندگان جنگندگان کریشکان جمع محارب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجادل، پیکارندگان دشمنی کنندگان جمع مجادل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسارع، شتابندگان پیشدستان جمع مسارع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجانین
تصویر مجانین
((مَ))
جمع مجنون، دیوانگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
((نِ))
قائم مقام، ولیعهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
علی البدل، ولیعهد، نایب، خلیفه، وکیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
Successor, Surrogate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
преемник , заместитель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
Nachfolger, Stellvertreter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
наступник , заступник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
następca, zastępca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
继任者 , 替代者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
sucessor, substituto
دیکشنری فارسی به پرتغالی