دارای دو نقطه: تاء مثنات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثناه شود. - مثنات تحتانیه، یاء. (یادداشت ایضاً). - مثنات فوقانیه، تاء. تاء قرشت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دارای دو نقطه: تاء مثنات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثناه شود. - مثنات تحتانیه، یاء. (یادداشت ایضاً). - مثنات فوقانیه، تاء. تاء قرشت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نام بتی در عرب که هذیل و خزانه که هر دو قبیله ای است از عرب آن را می پرستیدند. (غیاث). بت قبایل اوس و خزرج و غسان. (مفاتیح العلوم خوارزمی چ بنیاد فرهنگ ص 40) : همچنان کو گفت می گوید سخن دیو در عزی و لات اندر منات. ناصرخسرو. هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم در هزل و جد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات. سنائی (دیوان چ مصفا ص 375). گرچه هر دو ز جبلّت سنگند فرق باشد ز منی تا به منات. خاقانی. کی برند آب درمنه بر لب آب حیات کی شود سنگ منات اندرخور سنگ منا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 22). بتی دیدم از عاج در سومنات مرصع چو در جاهلیت منات. سعدی (بوستان)
نام بتی در عرب که هذیل و خزانه که هر دو قبیله ای است از عرب آن را می پرستیدند. (غیاث). بت قبایل اوس و خزرج و غسان. (مفاتیح العلوم خوارزمی چ بنیاد فرهنگ ص 40) : همچنان کو گفت می گوید سخن دیو در عزی و لات اندر منات. ناصرخسرو. هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم در هزل و جد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات. سنائی (دیوان چ مصفا ص 375). گرچه هر دو ز جبلّت سنگند فرق باشد ز منی تا به منات. خاقانی. کی برند آب درمنه بر لب آب حیات کی شود سنگ منات اندرخور سنگ منا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 22). بتی دیدم از عاج در سومنات مرصع چو در جاهلیت منات. سعدی (بوستان)
مکرر. دوباره: اشعار من آن است که در صنعت نظمش نه لفظ معار است و نه معنیش مثنا. مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 18). فتح تو گویم اکنون هر ساعتی مکرر مدح تو گویم اکنون هرلحظه ای مثنا. امیرمعزی. ز دوستی صفت تو به کوه خوانم و دشت زبهرآنکه مثنا شود همی ز صداش. سنائی (دیوان چ مظاهر مصفا ص 177). هر چند مثنا شود قوافی ای روح بزرگی فداک روحی. سوزنی. هر یک ثنا که بر تو فرو خوانم بنیوش و باز خواه ومثنا کن. سوزنی. گر بخت باز بر در کعبه رساندم کاحرام حج و عمره مثنا برآورم. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 246). انجم ماده فش آمادۀ حج آمده اند تا خواص از همه لبیک مثنا شنوند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 102). دادمش تصدیع نثر و می دهم ابرام نظم دانم ابرام مثنا برنتابد بیش از این. خاقانی
مکرر. دوباره: اشعار من آن است که در صنعت نظمش نه لفظ معار است و نه معنیش مثنا. مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 18). فتح تو گویم اکنون هر ساعتی مکرر مدح تو گویم اکنون هرلحظه ای مثنا. امیرمعزی. ز دوستی صفت تو به کوه خوانم و دشت زبهرآنکه مثنا شود همی ز صداش. سنائی (دیوان چ مظاهر مصفا ص 177). هر چند مثنا شود قوافی ای روح بزرگی فداک روحی. سوزنی. هر یک ثنا که بر تو فرو خوانم بنیوش و باز خواه ومثنا کن. سوزنی. گر بخت باز بر در کعبه رساندم کاحرام حج و عمره مثنا برآورم. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 246). انجم ماده فش آمادۀ حج آمده اند تا خواص از همه لبیک مثنا شنوند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 102). دادمش تصدیع نثر و می دهم ابرام نظم دانم ابرام مثنا برنتابد بیش از این. خاقانی
جمع واژۀ مکنه. (منتهی الارب). جمع واژۀ مکنه. و قولهم: الناس علی مکناتهم، ای علی استقامتهم. (ناظم الاطباء) ، بیضه ها و مفرد آن مکنه است و در حدیث است: ’اقروا الطیر علی مکناتها’ زمخشری گوید: از سوسمار برای پرندگان استعاره شده، سپس گفته اند: الناس علی مکناتهم، یعنی مردم بر جایگاههای خود هستند. و مراد از آن حدیث نهی از تطیر به پرندگان است و ترک آنها بر جایگاههایشان یا بر بیضه هایشان. (از اقرب الموارد). اقروا الطیر علی مکناتها ای بیضها، یعنی آرام بگذارید مرغ را در آشیانه اش به روی تخمهای خود. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ مکنه. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ مکنه. و قولهم: الناس علی مکناتهم، ای علی استقامتهم. (ناظم الاطباء) ، بیضه ها و مفرد آن مکنه است و در حدیث است: ’اقروا الطیر علی مکناتها’ زمخشری گوید: از سوسمار برای پرندگان استعاره شده، سپس گفته اند: الناس علی مکناتهم، یعنی مردم بر جایگاههای خود هستند. و مراد از آن حدیث نهی از تطیر به پرندگان است و ترک آنها بر جایگاههایشان یا بر بیضه هایشان. (از اقرب الموارد). اقروا الطیر علی مکناتها ای بیضها، یعنی آرام بگذارید مرغ را در آشیانه اش به روی تخمهای خود. (ناظم الاطباء)
زن چکمیزک زده که بولش قطره قطره چکد. (منتهی الارب) (آنندراج). مؤنث امثن. زنی که کمیز وی قطره قطره چکد و چکمیزک زده بود. (ناظم الاطباء). زنی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. (از اقرب الموارد)
زن چکمیزک زده که بولش قطره قطره چکد. (منتهی الارب) (آنندراج). مؤنث اَمثَن. زنی که کمیز وی قطره قطره چکد و چکمیزک زده بود. (ناظم الاطباء). زنی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. (از اقرب الموارد)
به لغت سریانی درخت کرم دانه را گویند و آن نوعی از مازریون است. (برهان) (آنندراج). مأخوذ از سریانی، قسمی از مازریون. (ناظم الاطباء). مایرهوف گوید نام عربی مزبور را عموماً مثنان آورده اند، محتملاً این کلمه از سریانی آمده و آن را با ’ثیملئیا’ یا ’خملئیا’ ی یونانی تطبیق کرده اند. (از حاشیۀ برهان چ معین). نباتی است که کرم دانه ثمر اوست و آن دو قسم است یکی را شاخه ها به قدر دو ذرع و گلش سفید و مابین گل ثمرش می روید شبیه به تخم مورد و مایل به استداره و بعد از رسیدن سرخ می شود و پوست او صلب و سیاه و مغز او سفید و جرم دانق و... نیز نامند. و قسم دیگر او در مصر کثیرالوجود است منبتش کنار آبها و ریگزارها و نباتش به قدر دو شبر و چتری و برگش مانند برگ ابهل و در پهلوی هم و گلش زرد و باریک و تخمش مایل به سفیدی و بقدر تخم انجره است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). قسمی از دافنه و آن درختی است که نام آن در کتب آمده است. لیکن گااوبا می گوید آن را در ایران ندیده است. گرم دانه. ثومالاآ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کرم دانه شود، سداب کوهی را گویند که در تداول دانه هایش را اسپند نامند. (فرهنگ فارسی معین)
به لغت سریانی درخت کرم دانه را گویند و آن نوعی از مازریون است. (برهان) (آنندراج). مأخوذ از سریانی، قسمی از مازریون. (ناظم الاطباء). مایرهوف گوید نام عربی مزبور را عموماً مَثنان آورده اند، محتملاً این کلمه از سریانی آمده و آن را با ’ثیملئیا’ یا ’خملئیا’ ی یونانی تطبیق کرده اند. (از حاشیۀ برهان چ معین). نباتی است که کرم دانه ثمر اوست و آن دو قسم است یکی را شاخه ها به قدر دو ذرع و گلش سفید و مابین گل ثمرش می روید شبیه به تخم مورد و مایل به استداره و بعد از رسیدن سرخ می شود و پوست او صلب و سیاه و مغز او سفید و جرم دانق و... نیز نامند. و قسم دیگر او در مصر کثیرالوجود است منبتش کنار آبها و ریگزارها و نباتش به قدر دو شبر و چتری و برگش مانند برگ ابهل و در پهلوی هم و گلش زرد و باریک و تخمش مایل به سفیدی و بقدر تخم انجره است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). قسمی از دافنه و آن درختی است که نام آن در کتب آمده است. لیکن گااوبا می گوید آن را در ایران ندیده است. گرم دانه. ثومالاآ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کرم دانه شود، سداب کوهی را گویند که در تداول دانه هایش را اسپند نامند. (فرهنگ فارسی معین)
آنچه نوشته شود از غیر کتاب اﷲ یا کتاب اخبار بنی اسرائیل است که بعد موسی در آن تحریف کردند در حلال وحرام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه نویسانیده شود غیر از کتاب خدا یا کتابی است که در آن اخبار بنی اسرائیل باشد. (از محیط المحیط). کتاب اخبار بنی اسرائیل بعد از موسی که در آن برخلاف قوانین موسی حلالهایی را حرام و حرامهایی را حلال کرده اند. (فیروزآبادی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دوبیتی و ترانه. (منتهی الارب) (آنندراج). دو بیتی و رباعی و ترانه. (ناظم الاطباء). دو بیتی. (السامی) (از تاج العروس ج 10 ص 61) ، نوای موزیک. (ناظم الاطباء). غناء. (از محیط المحیط) ، توانایی و زور و قدرت، به اصطلاح حساب، تفریق. (ناظم الاطباء)
آنچه نوشته شود از غیر کتاب اﷲ یا کتاب اخبار بنی اسرائیل است که بعد موسی در آن تحریف کردند در حلال وحرام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه نویسانیده شود غیر از کتاب خدا یا کتابی است که در آن اخبار بنی اسرائیل باشد. (از محیط المحیط). کتاب اخبار بنی اسرائیل بعد از موسی که در آن برخلاف قوانین موسی حلالهایی را حرام و حرامهایی را حلال کرده اند. (فیروزآبادی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دوبیتی و ترانه. (منتهی الارب) (آنندراج). دو بیتی و رباعی و ترانه. (ناظم الاطباء). دو بیتی. (السامی) (از تاج العروس ج 10 ص 61) ، نوای موزیک. (ناظم الاطباء). غناء. (از محیط المحیط) ، توانایی و زور و قدرت، به اصطلاح حساب، تفریق. (ناظم الاطباء)
رسن از پشم یا از موی یا ازغیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ریسمان بافته شده از پشم و از موی و یا جز آن. ج، مثانی. (ناظم الاطباء) ، یک تاه از تاهها. ج، مثانی. (منتهی الارب) (آنندراج). تا و لا و چین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رسن از پشم یا از موی یا ازغیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ریسمان بافته شده از پشم و از موی و یا جز آن. ج، مثانی. (ناظم الاطباء) ، یک تاه از تاهها. ج، مثانی. (منتهی الارب) (آنندراج). تا و لا و چین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
حرفی که دو نقطه داشته باشد چنانکه گویند تاء مثناه در فوق و یاء مثناه در تحت. (از محیط المحیط). مؤنث مثنی (م ث ن نا) یعنی دارای دو نقطه. (ناظم الاطباء). صاحب دو نقطه: تاء مثناه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثنات شود
حرفی که دو نقطه داشته باشد چنانکه گویند تاء مثناه در فوق و یاء مثناه در تحت. (از محیط المحیط). مؤنث مثنی (م ُ ث َ ن نا) یعنی دارای دو نقطه. (ناظم الاطباء). صاحب دو نقطه: تاء مثناه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثنات شود
شاید تازی گشته از سریانی از یونانی کرم دانه گرد مانه این واژه به گونه تازی گردیده: کزمدانه و جر مدانق از گیاهان، سداب کوهی از گیاهان کرم دانه، سداب کوهی را گویند که در تداول دانه هایش را اسپند نامند
شاید تازی گشته از سریانی از یونانی کرم دانه گرد مانه این واژه به گونه تازی گردیده: کزمدانه و جر مدانق از گیاهان، سداب کوهی از گیاهان کرم دانه، سداب کوهی را گویند که در تداول دانه هایش را اسپند نامند