- مثن
- بر مثانه زدن، آشکار کردن خلاف کاری را
معنی مثن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در نحو عربی اسمی که بر دو کس یا چیز دلالت می کند مانند زوجین، دوباره
دوتایی، دوتا دوتا
تار دوم عود یا بربط از آلات موسیقی شبیه تار با کاسه ای بزرگتر و دسته ای کوتاه تر
چکمیزکی کسی که شاشش بند نمی شود
کسی که مثنوی مولوی را با آهنگ خوش بخواند
مثنویه در فارسی، مونث مثنوی، دوتایی، تاوتک، جمع مثنویات
جمع مثنوی، تاو تکان جمع مثنویه (مثنوی) : و (عنصری) مثنویات که تالیف کرده است هم باسم خزانه یمین الدوله چون شاد بهر و عین الحیاه و وامق و عذرا وخنگ بت و سرخ بت
سرودن منظومه مثنوی
دو تایی گوی تاو تک گوی
عمل و شغل مثنوی خوان
دو تایی خوان تاوتک خوانی کسی که منظومه ای مثنوی را با لحن خوش بخواند، آنکه مثنوی مولوی را با آهنگ خوش بخواند
شعری که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد و قافیه مصراع دوم آن نظیر قافیه مصراع اول باشد
ریسمان، کجی خمیدگی، لا چین مثنات در فارسی مونث مثنی دو تا دو گشته، واژه مادینه گشته در زبان تازی، دو دیله (دیل نقطه) وات دو دیله چون ت
شاید تازی گشته از سریانی از یونانی کرم دانه گرد مانه این واژه به گونه تازی گردیده: کزمدانه و جر مدانق از گیاهان، سداب کوهی از گیاهان کرم دانه، سداب کوهی را گویند که در تداول دانه هایش را اسپند نامند
شعری که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد و قافیۀ مصراع دوم آن نظیر قافیۀ مصراع اول باشد، منظومه ای که در این قالب سروده شده باشد مثلاً مثنوی معنوی
حرف دارای دو نقطه
مانند، نمونه
نویسه
سالخورده، کهنسال، پیر
بها، قیمت، ارزش هشت یک گرفتن، هشتم شدن هشت یک گرفتن، هشتم شدن
سهل و آسان در حاجت
سال خورده، کلان سال، پیر
مدینه ها، شهرها، جمع واژۀ مدینه
مئونت، خرج، هزینه، رنج، محنت، لوازم معیشت
محنت ها، بلاها، سختی ها، رنج ها، جمع واژۀ محنت
سپر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، ترس، اسپر
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، ترس، اسپر
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز
در علم عروض ویژگی مسمطی که هر بند آن هشت مصراع دارد، در ریاضیات هشت گوشه، هشت تایی، گران بها، باارزش
الگوهای فناناپذیر موجودات عالم ماده، جمع واژۀ مثال
کلامی کوتاه و کلیشه ای برای بیان معنایی عمیق که میان مردم مشهور است،
داستان، ضرب المثل، نمونه، مثال، صفت، حالت، قصه، داستان
مثل سائر: مثلی که میان مردم رایج باشد و همه کس بگوید، ضرب المثل
مثل زدن: ذکر کردن به موقع مثل، ذکر کردن مثال، تشبیه کردن
داستان، ضرب المثل، نمونه، مثال، صفت، حالت، قصه، داستان
مثل سائر: مثلی که میان مردم رایج باشد و همه کس بگوید، ضرب المثل
مثل زدن: ذکر کردن به موقع مثل، ذکر کردن مثال، تشبیه کردن
پشت، درون چیزی
نوشته، مکتوب
مقابل حاشیه، بخش اصلی یک نوشته یا صفحه
نوشته، مکتوب
مقابل حاشیه، بخش اصلی یک نوشته یا صفحه