جدول جو
جدول جو

معنی مثابت - جستجوی لغت در جدول جو

مثابت
جایگاه، قدر، مرتبه، منزلت، حد، اندازه، درجه
تصویری از مثابت
تصویر مثابت
فرهنگ فارسی عمید
مثابت
محل اجتماع مردم جای گرد آمدن، حد اندازه درجه منزلت: کسانی که باین مثابت باشند مقلدان خوانند، مانند. یا به مثاب. بمانند همانند: تا بحدی که رکنی بزرگ گشت در دولت سلجوقیان بمثابت سبکتگین در آخر عهد ملوک سامان
فرهنگ لغت هوشیار
مثابت
((مَ بَ))
محل اجتماعی مردم، حد، اندازه، مانند
تصویری از مثابت
تصویر مثابت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهابت
تصویر مهابت
(پسرانه)
بزرگی، هیبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مثوبت
تصویر مثوبت
پاداش، جزا، جزای عمل خیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهابت
تصویر مهابت
سهمگینی، بزرگی و شکوه، شوکت، ترساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثابرت
تصویر مثابرت
پیوسته بر کاری بودن، در کار مواظبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
جای بازگشتن، جای گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیوسته در کاری بودن مداومت کردن، پیشی گرفتن، تحمل کردن مشقت، مداومت در کاری، پیشی سبقت، تحمل رنج و مشقت: جز برنج و مثابرت ذل و مکابرت با گردش ایام بیرون نتواند آمد
فرهنگ لغت هوشیار
پاداش نیک جزای کار خوب: رب العالمین گوید: گواهی شان قبول کردم و حکم کردم بیگانگان را سیاست و عقوبت و دوستان را مثوبت و رحمت، جمع مثوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منابت
تصویر منابت
جمع منبت، رستنگاهان جمع منبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهابت
تصویر مهابت
ترساندن، شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثوبت
تصویر مثوبت
((مَ بَ))
پاداش، جزا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
((مَ بِ یا بَ))
جایگاه، منزلت، رتبه، درجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثابرت
تصویر مثابرت
((مُ بَ رَ))
پیوسته در کاری بودن، پیشی گرفتن، تحمل رنج و مشقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منابت
تصویر منابت
((مَ بِ))
جمع منبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهابت
تصویر مهابت
((مَ بَ))
بیم، ترس، شکوه، عظمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منابت
تصویر منابت
منبت ها، جاهای روییدن گیاه ها، رستنگاه ها، جمع واژۀ منبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
اندازه، درجه
منزلت، پایه، جایگاه، جای گرد آمدن، محل اجتماع مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثابت
تصویر ثابت
استوار، ایستا، پایا، پایدار، با دوام، پابرجا، سخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثابت
تصویر ثابت
محکم، برقرار، پاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
ثابت کننده، برقراردارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثابت
تصویر ثابت
تغییر ناپذیر، پابرجا، استوار، پایدار، همیشگی، آنچه با برهان و دلیل مورد قبول واقع شده، مدلّل، در علم نجوم ثابته
ثابت شدن: استوار شدن، مدلّل شدن، محقق شدن
ثابت کردن: محقق کردن، مدلّل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثاب
تصویر مثاب
پاداش گرفته، اجر و پاداش یافته، پاداش داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
مقابل منفی، نشان دهندۀ وجود چیزی، نشان دهندۀ قبولی، حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی
خوب، سودمند، خوشایند
ویژگی عددی که از صفر بزرگ تر باشد، در ریاضیات عددی که دارای نشانۀ + باشد
ثبت شده، نوشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
ثابت کرده شده، ثبت شده، مخالف منفی
فرهنگ لغت هوشیار
پاداش پاداش داده جای باز آمدن، جای ایستادن پاداش داده شده جزا داده، ثواب اخروی داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثابت
تصویر ثابت
((بِ))
پابرجا، برقرار، پایدار، بادوام، محقق، مدلل، مثبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
((مُ ثَ بَّ))
محکم کرده، استوار کرده، برجای داشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
((مُ ثَ بِّ))
محکم کننده، استوار کننده، برجا دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
((مُ بَ))
ثبت شده، استوار شده، برقرار، ثابت شده، مدلل، دارای جنبه موافقت و پذیرش، خوشایند و خوب، ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر (ریاضی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
((مُ بِ))
ثابت کننده، مدلل سازنده، استوار کننده، ثبت کننده، جمع مثبتین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثاب
تصویر مثاب
((مُ))
پاداش داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثابت
تصویر ثابت
Fixed, Constant, Steady, Undeviating, Constant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
Affirmative, Positive
دیکشنری فارسی به انگلیسی