جدول جو
جدول جو

معنی مث - جستجوی لغت در جدول جو

مث
(مَ)
شیرۀ انگور و دوشاب و شیرۀ خرما. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مث
(سُ)
تراویدن خیک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تراویدن روغن از خیک. (ناظم الاطباء) ، دست در چیزی مالیدن. (تاج المصادر بیهقی). مالیدن دست یا مالیدن دست به مندیل یا گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). مالیدن دست را به مندیل و یا گیاه. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، روغن مالیدن بر سبلت یا سبلت مالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). روغن یا چربی مالیدن بر سبلت. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریم و گوشت مردۀ زخم پاک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). پاک کردن از زخم چرک و ریم را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکندن و منتشر ساختن حدیث. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مث
(مِ قَ)
شهرکی است از تبت که به قدیم از چین بود. (حدودالعالم چ دانشگاه ص 75)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثابت
تصویر مثابت
جایگاه، قدر، مرتبه، منزلت، حد، اندازه، درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثلثه
تصویر مثلثه
ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است مثلاً پ، ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند، مثلث
مثلّثۀ آبی: در علم نجوم سه برج حوت و سرطان و عقرب
مثلّثۀ مایی: در علم نجوم سه برج حوت و سرطان و عقرب، مثلّثۀ آبی
مثلّثۀ آتشی: در علم نجوم سه برج حمل و اسد و قوس
مثلّثۀ ناری: در علم نجوم سه برج حمل و اسد و قوس، مثلّثۀ آتشی
مثلّثۀ بادی: در علم نجوم سه برج جوزا و میزان و دلو
مثلّثۀ هوایی: در علم نجوم سه برج جوزا و میزان و دلو، مثلّثۀٴ بادی
مثلّثۀ خاکی: در علم نجوم سه برج ثور و سنبله و جدی
مثلّثۀ ترابی: در علم نجوم سه برج ثور و سنبله و جدی، مثلّثۀ خاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثول
تصویر مثول
به خدمت ایستادن، به حضور آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثلث متساوی الاضلاع
تصویر مثلث متساوی الاضلاع
مثلثی که هر سه ضلع آن برابر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثلث متساوی الساقین
تصویر مثلث متساوی الساقین
مثلثی که دو ضلعش با هم برابر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثرد
تصویر مثرد
کاسه یا طاسی که در آن ترید می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثاقیل
تصویر مثاقیل
مثقال ها، مقادیر کم، جمع واژۀ مثقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثافنت
تصویر مثافنت
هم زانو نشستن، کنایه از همنشینی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثقب
تصویر مثقب
آلتی که با آن چیزی را سوراخ کنند، مته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثبت
تصویر مثبت
ثابت کننده، برقراردارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثمر
تصویر مثمر
میوه دهنده، کنایه از نتیجه بخش، بافایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثابرت
تصویر مثابرت
پیوسته بر کاری بودن، در کار مواظبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثنوی خوان
تصویر مثنوی خوان
کسی که مثنوی مولوی را با آهنگ خوش بخواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثلث قائم الزاویه
تصویر مثلث قائم الزاویه
مثلثی که یک زوایۀ آن قائمه نود درجه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثوبات
تصویر مثوبات
جمع واژۀ مثوبت، پاداش، جزا، جزای عمل خیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثرد یطوس
تصویر مثرد یطوس
دارو یا معجونی که در طب قدیم به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثال زدن
تصویر مثال زدن
ذکر کردن مثال، مثل زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثوبت
تصویر مثوبت
پاداش، جزا، جزای عمل خیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثقل
تصویر مثقل
گران بار، گران بار از وام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثاله
تصویر مثاله
فضل، برتری، نیکویی حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثالث
تصویر مثالث
تار سوم از تارهای عود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثوا
تصویر مثوا
منزل، مکان، قرارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثقوب
تصویر مثقوب
سوراخ شده، سوراخ دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثل
تصویر مثل
مانند، نمونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثلا
تصویر مثلا
همانند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثلث
تصویر مثلث
سه گوش، لچک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثلثات
تصویر مثلثات
سگوشگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثلثی
تصویر مثلثی
لچکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثمر ثمر
تصویر مثمر ثمر
کارساز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثمر ثمر واقع شدن
تصویر مثمر ثمر واقع شدن
به کار آمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثال
تصویر مثال
نمونه، مانند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثل اینکه
تصویر مثل اینکه
انگار که، گویا
فرهنگ واژه فارسی سره