گنجشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، ونج، مرگو، عصفور، بنجشک، چتوک، چکوک، چغک برای مثال تو مرکویی به شعر و من بازم / از باز کجا سبق برد مرکو (دقیقی - ۱۰۵)
گُنجِشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، وَنج، مَرگو، عُصفور، بِنجِشک، چُتوک، چَکوک، چُغُک برای مِثال تو مرکویی به شعر و من بازم / از باز کجا سبق برد مرکو (دقیقی - ۱۰۵)
آن که ساق دست او دردگین شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که ساق دست وی پیچیده و دردگین گشته و یا در رفته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تکوع شود
آن که ساق دست او دردگین شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که ساق دست وی پیچیده و دردگین گشته و یا در رفته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تکوع شود
به هم کشیده شده، آماده شده و فراهم آورده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر زمین افتاده شده، چکیده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تکور شود
به هم کشیده شده، آماده شده و فراهم آورده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر زمین افتاده شده، چکیده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تکور شود
هست شونده و موجود شونده. (غیاث). گردیده و گشته و شده و به وجود آورده و تولید شده و موجود شده و به وجود آمده. (ناظم الاطباء). هستی یاب وبه وجود آینده و یابندۀ وجود، جنبانیده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تکون و تکوین شود. - متکون شدن،موجود شدن و تولید شدن و پدید آمدن. (ناظم الاطباء)
هست شونده و موجود شونده. (غیاث). گردیده و گشته و شده و به وجود آورده و تولید شده و موجود شده و به وجود آمده. (ناظم الاطباء). هستی یاب وبه وجود آینده و یابندۀ وجود، جنبانیده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تکون و تکوین شود. - متکون شدن،موجود شدن و تولید شدن و پدید آمدن. (ناظم الاطباء)
راه آهنی است که تمام یا قسمتی از آن از زیر زمین بگذرد، متر و مختصر شده کلمه متروپلیتن است که اختصاصاً به راه آهن زیر زمینی شهری اطلاق میشود که محله های مختلف یک شهر بزرگ را بیکدیگر مربوط میسازد
راه آهنی است که تمام یا قسمتی از آن از زیر زمین بگذرد، متر و مختصر شده کلمه متروپلیتن است که اختصاصاً به راه آهن زیر زمینی شهری اطلاق میشود که محله های مختلف یک شهر بزرگ را بیکدیگر مربوط میسازد
دست افزار جولاهان که ماسوره را درآن کنند وبدان جامه بافند، جای ماسوره در چرخ خیاطی: خیاط پسری بود بدستش ماکو گفتمش دلی که برده ای از ما کو ک... (شاطر عباس صبوحی)
دست افزار جولاهان که ماسوره را درآن کنند وبدان جامه بافند، جای ماسوره در چرخ خیاطی: خیاط پسری بود بدستش ماکو گفتمش دلی که برده ای از ما کو ک... (شاطر عباس صبوحی)