- متوکل
- کسی که به خدا توکل کند، توکل کننده، باتوکل
معنی متوکل - جستجوی لغت در جدول جو
- متوکل
- تکیه کننده و اعتماد نماینده بر کسی
- متوکل ((مُ تَ وَ کِّ))
- آن که به خدا توکل کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وسیله جوینده، کسی که دست به دامن دیگری بیندازد
آنکه سفر دور و دراز کند، کسی که به شهرهای دور سفر می کند، مبالغه کننده در کاری
شکل گرفته، تشکیل شده، آنچه به شکل و صورت مخصوص درآمده باشد، شکل پذیر
خود بزرگ بین، بردارنده
صورت گیرنده
لیستاده و آماده از بر کاری
در رونده، دور شونده، به کار چسبیده نیک مشغول شونده در کاری، دور رونده در شهرها جمع متوغلین
دست بدامان کسی زننده و کسی را شفیع کننده و واسطه قرار دهنده
امید
اعتماد کردن
کسی که برای خود وکیل معین کند
کار خود را به خدا واگذاشتن و به امید خدا بودن
کسی که کاری به او سپرده شده، کسی که عهده دار امری باشد، گماشته شده بر امری
وکیل گردانیده شده و گماشته شده
جمع متوکل، ویتوران امید واران جمع متوکل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
در حال توکل بر خدا