جدول جو
جدول جو

معنی متوغل

متوغل
آنکه سفر دور و دراز کند، کسی که به شهرهای دور سفر می کند، مبالغه کننده در کاری
تصویری از متوغل
تصویر متوغل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با متوغل

متوغل

متوغل
در رونده، دور شونده، به کار چسبیده نیک مشغول شونده در کاری، دور رونده در شهرها جمع متوغلین
فرهنگ لغت هوشیار

متوغل

متوغل
نیک مشغول شونده در کاری، دور رونده در شهرها، جمع متوغلین
متوغل
فرهنگ فارسی معین

متوغل

متوغل
دررونده و دور شونده در شهرها. (آنندراج) (منتهی الارب). کسی که سفر دور و دراز میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به توغل شود
لغت نامه دهخدا

متوسل

متوسل
دست بدامان کسی زننده و کسی را شفیع کننده و واسطه قرار دهنده
متوسل
فرهنگ لغت هوشیار