جدول جو
جدول جو

معنی متوقد - جستجوی لغت در جدول جو

متوقد
برافروزنده، بر افروخته، فروزان
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
فرهنگ فارسی عمید
متوقد
(مُ تَ وَقْ قِ)
آتش فروزان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه آتش می افروزد و افروخته شده. (ناظم الاطباء) ، زیرک خوش درگذرنده در امور. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زیرک درگذرندۀ در امور و روشن خاطر. (ناظم الاطباء). و رجوع به توقد شود
لغت نامه دهخدا
متوقد
فروزان، برافروخته
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
فرهنگ لغت هوشیار
متوقد
((مُ تَ وَ قِّ))
افروزنده، فروزان، نورانی
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
فرهنگ فارسی معین
متوقد
موثّقٌ
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به عربی
متوقد
Fervid
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متوقد
ardent
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متوقد
fervoroso
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متوقد
glühend
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به آلمانی
متوقد
gorliwy
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به لهستانی
متوقد
горячий
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به روسی
متوقد
запальний
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متوقد
vurig
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به هلندی
متوقد
پرجوش
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به اردو
متوقد
fervido
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متوقد
ร้อนแรง
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به تایلندی
متوقد
mwenye shauku
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متوقد
熱烈な
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متوقد
热情的
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به چینی
متوقد
קנאי
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به عبری
متوقد
fervoroso
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متوقد
coşkulu
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متوقد
berapi-api
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متوقد
উত্সাহিত
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به بنگالی
متوقد
उत्साही
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به هندی
متوقد
뜨거운
تصویری از متوقد
تصویر متوقد
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوقف
تصویر متوقف
ایستاده، در یک جا مانده، کسی که بر چیزی درنگ کند، درنگ کننده، حیران، عاجز، درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقع
تصویر متوقع
کسی که از دیگری چیزی توقع دارد، توقع دارنده، خواهش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوسد
تصویر متوسد
آنکه چیزی را برای خود بالین قرار دهد و به آن تکیه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقی
تصویر متوقی
پرهیز کننده، آگاه و هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوکد
تصویر متوکد
لیستاده و آماده از بر کاری
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی دارنده، کار پذیرنده، سرکار و مباشر، سازمان و یا کاری را بعهده گیرنده، سرپرست املاک موقوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقع
تصویر متوقع
آرزو شده، مورد انتظار، منظور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولد
تصویر متولد
زایچه
فرهنگ واژه فارسی سره