- متوقد
- برافروزنده، بر افروخته، فروزان
معنی متوقد - جستجوی لغت در جدول جو
- متوقد
- فروزان، برافروخته
- متوقد ((مُ تَ وَ قِّ))
- افروزنده، فروزان، نورانی
- متوقد
- Fervid
- متوقد
- fervoroso
- متوقد
- glühend
- متوقد
- gorliwy
- متوقد
- горячий
- متوقد
- запальний
- متوقد
- vurig
- متوقد
- fervoroso
- متوقد
- ardent
- متوقد
- fervido
- متوقد
- उत्साही
- متوقد
- উত্সাহিত
- متوقد
- berapi-api
- متوقد
- coşkulu
- متوقد
- mwenye shauku
- متوقد
- ร้อนแรง
- متوقد
- شديد الحماس
- متوقد
- پرجوش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زایچه
پرهیز کننده، آگاه و هوشیار
آنکه چیزی را برای خود بالین قرار دهد و به آن تکیه کند
کسی که از دیگری چیزی توقع دارد، توقع دارنده، خواهش کننده
ایستاده، در یک جا مانده، کسی که بر چیزی درنگ کند، درنگ کننده، حیران، عاجز، درمانده
دوستی دارنده، کار پذیرنده، سرکار و مباشر، سازمان و یا کاری را بعهده گیرنده، سرپرست املاک موقوفه
لیستاده و آماده از بر کاری
ایستاده
آرزو شده، مورد انتظار، منظور
زبردستی کننده