- متوحش
- کسی که از چیزی ترس و وحشت دارد، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع،
جای ویران و متروک
معنی متوحش - جستجوی لغت در جدول جو
- متوحش
- ترسیده، وحشت زده حمایل افکنده
- متوحش ((مُ تَ وَ حِّ))
- ترسیده، وحشت کرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متوحش
حمایل افکنده، آراسته، زینت یافته
وحشت دارنده، دلتنگ و آزرده از کسی، وحشتناک
جامه پوشیده، شمشیر آویخته پوشنده جامه: شیری بود پرهیزگار... باطنی مترشح از خصایص حلم و کم آزاری و ظاهری متوشح بوقع شکوه شهریاری، آنکه شمشیر بپهلو آویزد جمع متوشحین
فرد یگانه و بی مثل و بی مانند و تنها
دلتنگ و آزرده
فرد، یگانه، تنها، بی مثل، بی مانند، آنکه از مردم دوری می کند، گوشه نشین
جانورخویی، ددمنشی
وحشی شدن، بربریت، رمیده شدن، وحشت
وحشتناک، وحشت انگیز، ترسناک، اندوه آور
هرآنچه سبب شود اندوه و ملالت را، وحشتناک
وحشیگری، وحشت داشتن
جمع متوحش در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)