معنی توحش
توحش
((تَ وَ حُّ))
وحشی گردیدن، ترسیدن، رمیدن
تصویر توحش
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با توحش
توحش
توحش
جانورخویی، ددمنشی
فرهنگ واژه فارسی سره
توحش
توحش
وحشی شدن، بربریت، رمیده شدن، وحشت
فرهنگ لغت هوشیار
توحش
توحش
وحشیگری، وحشت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
توحش
توحش
بربریت، سبعیت، وحشیگری، نافرهیختگی، وحشی شدن
متضاد: تمدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تحوش
تحوش
بیوگی، شرمزدگی، گوشه گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تفحش
تفحش
ناسزا گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
توحیش
توحیش
سلاح و جامه از خود انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
توحن
توحن
کلانشکمی، نابودی، خوار گشت
فرهنگ لغت هوشیار
توحد
توحد
یگانه شدن، یکتا شدن
فرهنگ لغت هوشیار