جدول جو
جدول جو

معنی متناوش - جستجوی لغت در جدول جو

متناوش
(مُ تَ وِ)
آن که دست ناویده فرا گیرد چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که دست خود را دراز میکند برای گرفتن چیزی. (ناظم الاطباء). رجوع به تناوش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خودرابه خواب زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناول
تصویر متناول
گیرندۀ چیزی، آنکه می گیرد، آنکه می خورد، تناول کننده، خورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وِ)
لاغر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به متخوش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
افزاینده در بیع و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزون کننده در ربیع و جز آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناجش شود، آن که بالای دست کسی برآمده و قیمت چیزی را زیاد کند بدون آن که ارادۀ خریدن داشته باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
به نوبت گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناول
تصویر متناول
گیرنده، خورنده گیرنده چیزی، خورنده جمع متناولین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خوابیده نما، خوابنده خود را بخواب زننده، خوابنده جمع متناومین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
((مُ تَ وِ))
یکی پس از دیگری، آنچه به نوبت بیاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متناول
تصویر متناول
((مُ تَ وِ))
گیرنده چیزی، خورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
بالتّناوب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
Alternating, Intermittent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
alternatif, intermittent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
交替的 , 间歇的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
交互的 , 断続的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
متبادل , متناوب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
mbadala, ya kutatizika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
สลับ , เป็นระยะๆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
교차하는 , 간헐적인
دیکشنری فارسی به کره ای
متناوب
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
חילופי , פרקטיבי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
वैकल्पिक , आवधिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
dönüşümlü, aralıklı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
bergantian, terputus-putus
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
একে অপরকে বদলানো , বিরতিপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
alternato, intermittente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
afwisselend, intermitterend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
чергуючийся , переривчастий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
чередующийся , прерывистый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
naprzemienny, przerywany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
abwechselnd, intermittierend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
alternante, intermitente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
alternante, intermitente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی