جدول جو
جدول جو

معنی متناصح - جستجوی لغت در جدول جو

متناصح
یکدیگر را پند دهنده و نصیحت کننده
تصویری از متناصح
تصویر متناصح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متناصف
تصویر متناصف
داد مند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناصح
تصویر تناصح
یکدیگر را نصیحت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناصح
تصویر مناصح
نصیحت کننده، پنددهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنصح
تصویر متنصح
کسی که پند و نصیحت میشنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناصح
تصویر مناصح
پند گوی، پندنده، نصیحت کننده، پند دهنده: (... و استرضا جوانب از موالف و مجانب و اقارب و اباعد... و مناطق و مناصح... باتمام رسانید) (مرزبان نامه. . 1317 ص 180)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناصح
تصویر تناصح
((تَ صُ))
یکدیگر را اندرز دادن، به هم پند گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناصح
تصویر مناصح
((مُ ص))
نصیحت کننده، پند دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متناظر
تصویر متناظر
همسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
برازنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امتناح
تصویر امتناح
دهش گرفتن، روزی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلاصق
تصویر متلاصق
به هم چسبیده، متصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خودرابه خواب زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناصحت
تصویر مناصحت
نصیحت کردن، اندرز دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناسق
تصویر متناسق
آراسته، با نسق و نظم، مرتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنازع
تصویر متنازع
چیزی که مورد نزاع قرار گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متواصل
تصویر متواصل
به هم رسنده، به یکدیگرپیوسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقاصر
تصویر متقاصر
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متخاصم
تصویر متخاصم
دارای دشمنی و جنگ با یکدیگر، دشمن، در علم حقوق یک طرف دعوا در محاکمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنازع
تصویر متنازع
کسی که با شخص دیگر در نزاع و کشمکش باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناقض
تصویر متناقض
چیزی که مخالف و ضد دیگری باشد، دارای تناقض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصالح
تصویر متصالح
کسی که مالی یا ملکی از طرف کس دیگر به او مصالحه شود، کسی که در عقد صلح مالی را قبول می کند، کسی که با دیگری صلح و سازش کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
آنچه آخر داشته باشد و به انتها برسد، به پایان رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنافر
تصویر متنافر
هراسان و گریزان، آنچه شنیدن آن مطبوع نباشد، ناخوشایند، ناخوش آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متخاصم
تصویر متخاصم
دشمن کینگر آنکه با دیگری دشمنی کند جمع متخاصمین
فرهنگ لغت هوشیار
کوتاهی کننده باز ایستنده از امری اظهار کوتاهه نماینده جمع متقاصرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متراصف
تصویر متراصف
هم رده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلاصق
تصویر متلاصق
همدوس دوس از دوسانیدن برابر با چسبانیدن بهم چسبنده جمع متلاصقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسامح
تصویر متسامح
مهربان و شفیق با یکدیگر، چشم پوشی کننده از یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متصاعد، فرا یازان سازش پذیر، سازشگر سازش کننده آشتی کننده سازش کننده، قبول کننده عقد صلح کسی که در عقد صلح طرف ایجاب واقع شود آنکه مالی یا ملکی باوصلح شود مقابل مصالح (مصالح و متصالح را طرفین صلح نامند) جمع متصالحین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
بپایان رسنده، تمام کرده، آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خوابیده نما، خوابنده خود را بخواب زننده، خوابنده جمع متناومین
فرهنگ لغت هوشیار