جدول جو
جدول جو

معنی متناسقه - جستجوی لغت در جدول جو

متناسقه
(مُ تَ سِ قَ)
مؤنث متناسق: از سیاق اوراق سابقه و فروع ابواب متناسقه. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 2). رجوع به تناسق شود
لغت نامه دهخدا
متناسقه
مونث متناسق
تصویری از متناسقه
تصویر متناسقه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماناسه
تصویر ماناسه
(پسرانه)
صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متناسق
تصویر متناسق
آراسته، با نسق و نظم، مرتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناقض
تصویر متناقض
چیزی که مخالف و ضد دیگری باشد، دارای تناقض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ سِ بَ)
مؤنث متناسب: و بر سطح دیگر انواع و نغمات و اصناف و اصوات و ایقاع نقرات و ازمنۀ متفاوته و متناسبه و... نشان کرد. (سندبادنامه ص 65). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
با یکدیگر منتظم و آراسته شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آراسته و ترتیب داده شده و نزدیک به پیوسته و متصل. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناسق شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
پنهان، پیروی یکدیگر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). متابعت یکدیگر کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ رَ)
ناقه متجاسره، ماده شتر دلاور درگذرنده و پیشی گیرنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به متجاسر و تجاسر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ)
پایان چیزی رسنده و به منتهای چیزی رسنده. (غیاث) (آنندراج). مؤنث متناهی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متناهی و تناهی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متناقض
تصویر متناقض
عهد و پیمان شکننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منازقه
تصویر منازقه
دشنام دادن، نزدیک گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنسکه
تصویر متنسکه
مونث متنسک جمع متنسکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسی
تصویر متناسی
فرا موشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناقص
تصویر متناقص
نا تمام و ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناسبه
تصویر مناسبه
مناسبت در فارسی: مانستن جوری، خویشی بستگی مونث مناسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسل
تصویر متناسل
زائیده شده و پی در پی
فرهنگ لغت هوشیار
متاسفه در فارسی مونث متاسف: افسوسمند دریغا گوی اندوهزده مونث متاسف جمع متاسفات
فرهنگ لغت هوشیار
منافقه و منافقت در فارسی دو رویی دو زبانی ماخی ابلوکی دورویی کردن نفاق ورزیدن، دورویی نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناطقه
تصویر مناطقه
همسخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
مشابه و مانند، فراخور، هماهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسقط
تصویر متاسقط
بر هم فرو ریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسیه
تصویر متاسیه
مونث متاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناقضه
تصویر متناقضه
مونث متناقض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوبه
تصویر متناوبه
مونث متناوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناهیه
تصویر متناهیه
مونث متناهی مرزین پایاندار مونث متناهی: ابعاد متناهیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسابقه
تصویر متسابقه
مونث متاسبق جمع متسابقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسبه
تصویر متحاسبه
مونث متحاسب: جمع متحاسبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسق
تصویر متناسق
هم آرای همسامان سخن آراسته با نسق و ترتیب منظم مرتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسبه
تصویر متناسبه
مونث متناسب جمع متناسبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسق
تصویر متناسق
((مُ تَ س))
با نسق و ترتیب، منظم، مرتب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متناقض
تصویر متناقض
((مُ تَ قِ))
مخالف و ضد یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
برازنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تناسب
دیکشنری اردو به فارسی