متناسق متناسق با یکدیگر منتظم و آراسته شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آراسته و ترتیب داده شده و نزدیک به پیوسته و متصل. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناسق شود لغت نامه دهخدا
متناسب متناسب کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب فرهنگ فارسی عمید