جدول جو
جدول جو

معنی متناسق

متناسق((مُ تَ س))
با نسق و ترتیب، منظم، مرتب
تصویری از متناسق
تصویر متناسق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متناسق

متناسق

متناسق
هم آرای همسامان سخن آراسته با نسق و ترتیب منظم مرتب
متناسق
فرهنگ لغت هوشیار

متناسق

متناسق
با یکدیگر منتظم و آراسته شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آراسته و ترتیب داده شده و نزدیک به پیوسته و متصل. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناسق شود
لغت نامه دهخدا

متناسب

متناسب
کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب
متناسب
فرهنگ فارسی عمید