با همدیگر پیکار وکشش کننده. (آنندراج) (منتهی الارب). نزول کننده با همدیگر در میان میدان و پیکار کننده با همدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنازل شود
با همدیگر پیکار وکشش کننده. (آنندراج) (منتهی الارب). نزول کننده با همدیگر در میان میدان و پیکار کننده با همدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنازل شود
از همدیگر گوشه گیرنده و یکسو و دور شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و رحلت کرده وبه یک سو شده و عزلت گزیده و گوشه گرفته و برگشته یکی از دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعازل شود
از همدیگر گوشه گیرنده و یکسو و دور شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و رحلت کرده وبه یک سو شده و عزلت گزیده و گوشه گرفته و برگشته یکی از دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعازل شود
با هم به غزل سخن گوینده و عشق ورزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک دیگر را مشغول به عشقبازی و ناز و کرشمه کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغازل شود
با هم به غزل سخن گوینده و عشق ورزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک دیگر را مشغول به عشقبازی و ناز و کرشمه کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغازل شود
همدیگر خصومت کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به نزاع و خصومت میان خود. (ناظم الاطباء) ، از همدیگر گیرندۀ چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تنازع شود. (ناظم الاطباء). مورد نزاع. آنچه بر سر تصاحب آن با یکدیگر ستیزه کنند و در اصل متنازع فیه است: مراتب میان اصحاب مروت... مشترک و متنازع است. (کلیله و دمنه). رجوع به ترکیب همین کلمه شود. - متنازع فیه، چیزی که در آن نزاع شده باشد و چیزی که محل نزاع و گفتگوباشد. (ناظم الاطباء)
همدیگر خصومت کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به نزاع و خصومت میان خود. (ناظم الاطباء) ، از همدیگر گیرندۀ چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تنازع شود. (ناظم الاطباء). مورد نزاع. آنچه بر سر تصاحب آن با یکدیگر ستیزه کنند و در اصل متنازع فیه است: مراتب میان اصحاب مروت... مشترک و متنازع است. (کلیله و دمنه). رجوع به ترکیب همین کلمه شود. - متنازع فیه، چیزی که در آن نزاع شده باشد و چیزی که محل نزاع و گفتگوباشد. (ناظم الاطباء)