جدول جو
جدول جو

معنی متنازل - جستجوی لغت در جدول جو

متنازل
(مُ تَ زِ)
با همدیگر پیکار وکشش کننده. (آنندراج) (منتهی الارب). نزول کننده با همدیگر در میان میدان و پیکار کننده با همدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنازل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متنازع
تصویر متنازع
کسی که با شخص دیگر در نزاع و کشمکش باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منازل
تصویر منازل
منزل ها، جاهای فرود آمدن، خانه ها، سرای ها، جمع واژۀ منزل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
فرود آمدن، با هم پیکار کردن، فروتنی و کناره گیری از مقام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنزل
تصویر متنزل
نزول کننده، فرودآینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناول
تصویر متناول
گیرندۀ چیزی، آنکه می گیرد، آنکه می خورد، تناول کننده، خورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنازع
تصویر متنازع
چیزی که مورد نزاع قرار گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ثِ)
ریزنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بیرون ریخته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناثل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
از همدیگر گوشه گیرنده و یکسو و دور شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و رحلت کرده وبه یک سو شده و عزلت گزیده و گوشه گرفته و برگشته یکی از دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعازل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
با هم به غزل سخن گوینده و عشق ورزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک دیگر را مشغول به عشقبازی و ناز و کرشمه کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغازل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
زائیده شده پی در پی و علی التوالی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضِ)
نبرد کننده در تیراندازی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رشک برنده در تیراندازی. (ناظم الاطباء). رجوع به تناضل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَ)
گرفته شده، خورده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
علف دراز و انبوه. (آنندراج) (منتهی الارب). علف دراز شده وانبوه گشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناتل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
با هم پیکار و نزاع کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با یکدیگر پیکار کننده و نزاع کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تناجل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
همدیگر را نیزه زننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَ)
نزاع کرده شده. مورد نزاع
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باهم کشش و پیکار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تنازل القوم، نزلوا عن ابلهم الی خیلهم فتضاربوا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
همدیگر خصومت کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به نزاع و خصومت میان خود. (ناظم الاطباء) ، از همدیگر گیرندۀ چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تنازع شود.
(ناظم الاطباء). مورد نزاع. آنچه بر سر تصاحب آن با یکدیگر ستیزه کنند و در اصل متنازع فیه است: مراتب میان اصحاب مروت... مشترک و متنازع است. (کلیله و دمنه). رجوع به ترکیب همین کلمه شود.
- متنازع فیه، چیزی که در آن نزاع شده باشد و چیزی که محل نزاع و گفتگوباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
یکدیگر را دشنام دهنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنازق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متنازع
تصویر متنازع
همستیز آنکه با دیگری نزاع داشته باشد جمع متنازعین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسل
تصویر متناسل
زائیده شده و پی در پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناول
تصویر متناول
گیرنده، خورنده گیرنده چیزی، خورنده جمع متناولین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنزل
تصویر متنزل
فرود آینده و نازل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منازل
تصویر منازل
جمع منزل، خانه ها، خن ها، سرا ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعازل
تصویر متعازل
از همگریز از هم دور شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنازع
تصویر متنازع
((مُ تَ زِ))
کسی که با دیگری در نزاع و کشمکش است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متناول
تصویر متناول
((مُ تَ وِ))
گیرنده چیزی، خورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
((ت زُ))
پیکار کردن، فرود آمدن، استعفا کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متنزل
تصویر متنزل
((مُ تَ نَ زِّ))
فرود آینده، نزول کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منازل
تصویر منازل
((مَ زَ))
جمع منزل، مسکن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منازل
تصویر منازل
خانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
ستیزه گر، ستیزنده، دعوایی، مجادله گر، دشمن، عدو، خصم
فرهنگ واژه مترادف متضاد