جدول جو
جدول جو

معنی متناتف - جستجوی لغت در جدول جو

متناتف
(مُ تَ تِ)
موی که برکنده شود. (آنندراج) (از منتهی الارب). موی کنده و ریخته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناتف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعارف
تصویر متعارف
معمول، متداول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متضاعف
تصویر متضاعف
دوبرابر، دو چندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
کلمه ای که در معنی شبیه کلمۀ دیگر باشد، هم معنی، قافیه ای که دو حرف ساکن پیاپی در آن باشد مانند «سرد» و «فرد»، چیزی که ردیف چیز دیگر واقع می شود، ردیف هم، پی در پی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ سِ)
پنهان سخن گوینده. (آنندراج). راز گوینده و پنهان گویندۀ سخن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تناسف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
علف دراز و انبوه. (آنندراج) (منتهی الارب). علف دراز شده وانبوه گشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناتل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
به نوبت گوینده سخن را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به نوبت سخن گوینده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
یکدیگر را انصاف دهنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به یکدیگر عدالت کننده و انصاف دهنده. رجوع به تناصف شود، عادل و دادگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَفْ فُ)
برکنده شدن موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). انتزاع. (اقرب الموارد). رجوع به تنتف و انتتاف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعاطف
تصویر متعاطف
با هم مهربان بیکدیگر مهربانی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصادف
تصویر متصادف
دچار و روبرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفاتی
تصویر متفاتی
وچر خواه (وچر فتوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناصف
تصویر متناصف
داد مند
فرهنگ لغت هوشیار
همدیگر را شناسنده، معمول و رایج و کثیر الاستعمال و مستعمل، مردم با خضوع و خشوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضاعف
تصویر متضاعف
دو چند دو چندان دو چندان شونده
فرهنگ لغت هوشیار
در پس دیگری سوار شونده پی در پی، متوالی و پی در پی و قطع نشده از عقب دیگری، دو کلمه هم معنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناتف
تصویر تناتف
بر کندگی موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقاتل
تصویر متقاتل
کارزار کننده در کشمکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحالف
تصویر متحالف
هم پیمان هم سوگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخالف
تصویر متخالف
ناموافق و مغایر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متراصف
تصویر متراصف
هم رده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصادف
تصویر متصادف
((مُ تَ دِ))
روبرو شونده، مقابل شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
((مُ تَ دِ))
پی درپی، هم معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاطف
تصویر متعاطف
((مُ تَ طِ))
به یکدیگر مهربانی کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعارف
تصویر متعارف
((مُ تَ رِ یا رَ))
مرسوم، معمول، متداول، شناخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متضاعف
تصویر متضاعف
((مُ تَ عِ))
دو چندان شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
همچم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
Synonymous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
sinônimo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
synonym
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
synonim
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
синоним
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
синонім
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
synoniem
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
sinónimo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی