ناقۀ مهربان بر بچه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر مهربان بر بچه، عاجز و ناتوان در سخن و صدای بریده و لرزان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهدج شود
ناقۀ مهربان بر بچه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر مهربان بر بچه، عاجز و ناتوان در سخن و صدای بریده و لرزان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهدج شود
فخرکننده و تکلف نماینده در ستایش خود. (آنندراج). لاف زننده و نازنده و فخر کننده بخود. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که دوست دارد ستایش خود را و میگوید در ستایش خود چیزی را که ندارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمدح شود
فخرکننده و تکلف نماینده در ستایش خود. (آنندراج). لاف زننده و نازنده و فخر کننده بخود. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که دوست دارد ستایش خود را و میگوید در ستایش خود چیزی را که ندارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمدح شود
شهرنشین. تربیت شده در شهر. مقابل وحشی: دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند این گروه متمدن به جنوب و به شمال. بهار (دیوان ج 1 ص 685). و رجوع به تمدن شود، مجازاً باتربیت. مؤدب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
شهرنشین. تربیت شده در شهر. مقابل وحشی: دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند این گروه متمدن به جنوب و به شمال. بهار (دیوان ج 1 ص 685). و رجوع به تمدن شود، مجازاً باتربیت. مؤدب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بشدت موج زننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار موج دار وموج زننده و دریای مضطرب و متلاطم و دیوانه و خشمناک و دارای طوفان. (ناظم الاطباء). رجوع به تموج شود، شوریده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بشدت موج زننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار موج دار وموج زننده و دریای مضطرب و متلاطم و دیوانه و خشمناک و دارای طوفان. (ناظم الاطباء). رجوع به تموج شود، شوریده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)