متمدن متمدن شهرنشین. تربیت شده در شهر. مقابل وحشی: دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند این گروه متمدن به جنوب و به شمال. بهار (دیوان ج 1 ص 685). و رجوع به تمدن شود، مجازاً باتربیت. مؤدب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) لغت نامه دهخدا
متمدن متمدن شهرنشین، شهری، تمدن دار، صاحب تمدنمتضاد: وحشی، پیش رفته، بافرهنگ، مبادی آدابمتضاد: بادیه نشین فرهنگ واژه مترادف متضاد