- متماسک
- آگسه چنگ در زننده، خویش دارنده خود را نگاهدارنده خویشتن دار، چنگ در زننده جمع متماسکین
معنی متماسک - جستجوی لغت در جدول جو
- متماسک ((مُ تَ س))
- خود را نگاه دارنده، خویشتن دار، چنگ در زننده، جمع متماسکین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع متماسک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
خویشتن داری کردن خویشتنداری، چنگ در زدن خود را نگاهداشتنخویشتن داری کردن، چنگ در زدن آویختن، خویشتن داری، چنگ زنی آویزش، جمع تماسکات
کسی که به چیزی چنگ بیندازد، چنگ در زننده،، نگه دارنده
به هم چنگ زدن و آویختن، کنایه از خود را نگه داشتن، خویشتن داری کردن
نگاهدارنده، چنگ زننده به چیزی آگسه چنگ در زننده آگستار، گیرنده چنگ در زننده گیرنده متشبث جمع متمسکین
یکدیگر را مس کننده
برازنده
آراسته، با نسق و نظم، مرتب
آنچه به هم مربوط است، شبکه شبکه
چیزی که به آن چنگ بزنند، بهانه، دست آویز
چیزی که مانند چیز دیگر باشد مانند هم، همانند
آنچه با دیگری به هم آمیخته می شود، به هم آمیخته
کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب
کسی که به چیزی مایل است، کج شونده، خمیده، مایل گشته
مدت دار، طولانی، ویژگی کسی که بر چیزی اصرار و لجاج کند
ویژگی کسی یا چیزی که از دیگران جدا و مشخص باشد، دارای تمایز
کسی که اظهار دلیری و جسارت می کند، کنایه از گردنکش، طغیانگر
درک کننده رسنده، دریابنده رسنده بچیزی، درک کننده دریابنده جمع متدارکین، آوردن الفاظی است در ابتدای کلام که موهم ذم باشد و بقیه کلام بنحوی آورده شود که رفع توهم گردد. شاعر گوید: حیف باشد زانکه انسان گویمت از بهر آنک تن بود ناپاک انسان راتو پاکی همچو حان. توضیح فرق آن با تاکید المدح بمایشبه الذم در آنست که در صنعت اخیر تاکید مقصود است و در متدارک تاکید نیست بلکه محض صفت مراد است، قافیه ای که دو متحرک و یک ساکن داشته باشد: بنام خداوند حان و خرد و این و تد مقرون است، یکی از بحر های مستحدث عروضی که اجزای آن هشت بار فاعلن است. توضیح متدارک مثمن سالم تقطیع آن هشت بار فاعلن است: چون رخت ماه من بر فلک مه نتافت بر درت شاه من جز ملک ره نیافت. (بدیع)
آفریکان اناهید پاک منزه (خاص خدا)
حسد کننده و رشک برنده بر یکدیگر
حساب کننده با یکدیگر
گستاخ گردنکش کسی که جسارت ورزد، گردنکش عاصی جمع متجاسرین
هم سوگند، همداراک
هنباز
در هم در هم آمیخته مختلط، متشبه
گوشمال دهنده، خراشیده، کامیاب، کارزار کننده، انبوه شونده
همخند
سخت گیر چانه زن بد خوی سخت گیر و چانه زن: گرد هوا ها و آرزوانهاء مختلف و از آن زن و بچگان خود مگرد که شرکاء متشاکس اند هر کس را فرمان مختلف است
فرا موشکار