جدول جو
جدول جو

معنی متماسک

متماسک((مُ تَ س))
خود را نگاه دارنده، خویشتن دار، چنگ در زننده، جمع متماسکین
تصویری از متماسک
تصویر متماسک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متماسک

متماسک

متماسک
آگسه چنگ در زننده، خویش دارنده خود را نگاهدارنده خویشتن دار، چنگ در زننده جمع متماسکین
فرهنگ لغت هوشیار

متماسک

متماسک
چنگ درزننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تماسک شود، توانا و قادر، سخت گیرنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

متماحک

متماحک
ستیهنده و خصومت کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با یکدیگر خصومت نماینده و نزاع کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تماحک شود
لغت نامه دهخدا

متماهک

متماهک
با هم ستیهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با هم ستیزه کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تماهک شود
لغت نامه دهخدا

متمالک

متمالک
بازدارنده خود را از چیزی. (از اقرب الموارد). در تصرف دارنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متماکس

متماکس
همدیگر حریص کننده در خریدن چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با هم آزمندی کننده در خریدی. (ناظم الاطباء). رجوع به تماکس شود
لغت نامه دهخدا

متماسح

متماسح
با هم راست شونده در سخن. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). صاف و راست با همدیگر. (ناظم الاطباء) ، با هم دست دهنده درخرید و فروخت و عهد و پیمان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تماسح شود
لغت نامه دهخدا

تماسک

تماسک
خویشتن داری کردن خویشتنداری، چنگ در زدن خود را نگاهداشتنخویشتن داری کردن، چنگ در زدن آویختن، خویشتن داری، چنگ زنی آویزش، جمع تماسکات
فرهنگ لغت هوشیار

متمسک

متمسک
کسی که به چیزی چنگ بیندازد، چنگ در زننده،، نگه دارنده
متمسک
فرهنگ فارسی عمید