چیزی که از جای رود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جنبنده و حرکت کرده از جای خود. (ناظم الاطباء) ، دیوار ازبن افتاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کوه لغزنده و روی ریخته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تقعف شود
چیزی که از جای رود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جنبنده و حرکت کرده از جای خود. (ناظم الاطباء) ، دیوار ازبن افتاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کوه لغزنده و روی ریخته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تقعف شود
بسیار تلف کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آن که مال بسیار تلف کند. (مهذب الاسماء). بسیار تلف کننده. یقال، رجل مخلاف متلاف. (ناظم الاطباء). سخت مسرف. مخلاف. مضیاع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بسیار تلف کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آن که مال بسیار تلف کند. (مهذب الاسماء). بسیار تلف کننده. یقال، رجل مخلاف متلاف. (ناظم الاطباء). سخت مسرف. مخلاف. مضیاع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بسیار ضعیف شونده، چرا که باب تفعیل برای مبالغه نیز می آید یا برای صیرورت. (آنندراج) (غیاث). حقیر و بی نام و نشان و ذلیل و بی قدر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : شریف اگر متضعف شود خیال مبند که پایگاه بلندش ضعیف خواهد شد. سعدی (گلستان)
بسیار ضعیف شونده، چرا که باب تفعیل برای مبالغه نیز می آید یا برای صیرورت. (آنندراج) (غیاث). حقیر و بی نام و نشان و ذلیل و بی قدر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : شریف اگر متضعف شود خیال مبند که پایگاه بلندش ضعیف خواهد شد. سعدی (گلستان)
دریغ خورنده. (از منتهی الارب). افسوس خورنده و اندوهگین. (غیاث) (آنندراج). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول. (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده. اندوهناک. ج، متلهفین. (فرهنگ فارسی معین). متأسف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان. (گلستان) ، متحرک. (ناظم الاطباء)
دریغ خورنده. (از منتهی الارب). افسوس خورنده و اندوهگین. (غیاث) (آنندراج). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول. (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده. اندوهناک. ج، متلهفین. (فرهنگ فارسی معین). متأسف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان. (گلستان) ، متحرک. (ناظم الاطباء)
تلف کننده و خراب و ضایعکننده. (غیاث) (از آنندراج). خراب کننده و هلاک کننده. (ناظم الاطباء). مهلک. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک. کشنده. قاتل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج نماینده و ضایع کننده و مبذر. (ناظم الاطباء). مسرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
تلف کننده و خراب و ضایعکننده. (غیاث) (از آنندراج). خراب کننده و هلاک کننده. (ناظم الاطباء). مُهلِک. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک. کشنده. قاتل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج نماینده و ضایع کننده و مبذر. (ناظم الاطباء). مسرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
فروخورندۀ طعام. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بعیر متلقف، شتر که دو سپل دست را بجانب چپ مایل دارد در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (ازتاج العروس)
فروخورندۀ طعام. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بعیر متلقف، شتر که دو سپل دست را بجانب چپ مایل دارد در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (ازتاج العروس)