جدول جو
جدول جو

معنی متلف

متلف
کسی که چیزی را ضایع و نابود می کند، تلف کننده، اسراف کننده
تصویری از متلف
تصویر متلف
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با متلف

متلف

متلف
مرگ، بیابان، مرگجای جای مرگ تباه کننده از میان برنده به باد دهنده تلف کننده تباه کننده جمع متلفین
فرهنگ لغت هوشیار

متلف

متلف
بسیار تلف کننده. یقال رجال مخلاف متلاف و مخلف متلف. (منتهی الارب). بسیار تلف کننده. یقال رجل مخلف متلف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متلف

متلف
تلف کننده و خراب و ضایعکننده. (غیاث) (از آنندراج). خراب کننده و هلاک کننده. (ناظم الاطباء). مُهلِک. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک. کشنده. قاتل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج نماینده و ضایع کننده و مبذر. (ناظم الاطباء). مسرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

متلف

متلف
جای هلاک. (از منتهی الارب) (آنندراج). جای هلاک و محل خوفناک. (ناظم الاطباء) ، بیابان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا