دودله شونده در کار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متردد و دودله و مشکوک. بر پهلو خفته. (ناظم الاطباء) ، بر خاک غلطیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلثلث شود
دودله شونده در کار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متردد و دودله و مشکوک. بر پهلو خفته. (ناظم الاطباء) ، بر خاک غلطیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلثلث شود
شکلی که دارای سه ضلع و سه زاویه باشد، سه گوشه، دارای شکل مثلث، سه گوشه، در علوم ادبی ویژگی حرفی که سه نقطه یا سه حرکت داشته باشد، مثلثه، در علوم ادبی مسمطی که هر بند آن سه مصراع دارد، در موسیقی از آلات موسیقی به صورت میلۀ فلزی سه گوشی که با میلۀ فلزی دیگری نواخته می شود، شراب جوشانده ای که دوسوم آن بخار شده باشد، سیکی، ماده ای خوش بو مرکب از مشک، عنبر و عود مثلث متساوی الساقین: مثلثی که دو ضلعش با هم برابر باشد مثلث متساوی الاضلاع: مثلثی که هر سه ضلع آن برابر باشد مثلث قائم الزاویه: مثلثی که یک زوایۀ آن قائمه نود درجه باشد
شکلی که دارای سه ضلع و سه زاویه باشد، سه گوشه، دارای شکل مثلث، سه گوشه، در علوم ادبی ویژگی حرفی که سه نقطه یا سه حرکت داشته باشد، مثلثه، در علوم ادبی مسمطی که هر بند آن سه مصراع دارد، در موسیقی از آلات موسیقی به صورت میلۀ فلزی سه گوشی که با میلۀ فلزی دیگری نواخته می شود، شراب جوشانده ای که دوسوم آن بخار شده باشد، سیکی، ماده ای خوش بو مُرکب از مشک، عنبر و عود مثلث متساوی الساقین: مثلثی که دو ضلعش با هم برابر باشد مثلث متساوی الاضلاع: مثلثی که هر سه ضلع آن برابر باشد مثلث قائم الزاویه: مثلثی که یک زوایۀ آن قائمه نود درجه باشد
دودله شدن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تأخیر و درنگی کردن در کار. (از اقرب الموارد) ، توقف و درنگ کردن در جای. (از اقرب الموارد) ، در خاک غلطیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آمدن و شدن ابر. تردد ابر. (از اقرب الموارد)
دودله شدن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تأخیر و درنگی کردن در کار. (از اقرب الموارد) ، توقف و درنگ کردن در جای. (از اقرب الموارد) ، در خاک غلطیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آمدن و شدن ابر. تردد ابر. (از اقرب الموارد)
آوند یا دیوار رخنه دار. (آنندراج). در میان سوراخ دار مانند دیوار و آوند و رخنه دار و ترک دار. و رجوع به تثلم شود، لب شکسته و دندانه دار، رندیده شده مانند شمشیر و آوندهای سفالین. (ناظم الاطباء)
آوند یا دیوار رخنه دار. (آنندراج). در میان سوراخ دار مانند دیوار و آوند و رخنه دار و ترک دار. و رجوع به تثلم شود، لب شکسته و دندانه دار، رندیده شده مانند شمشیر و آوندهای سفالین. (ناظم الاطباء)
پدیدکننده مثل و آنچه بر مثال چیزی بود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اقامه کننده مثل و مثل آورنده. (ناظم الاطباء) ، آن که قصاص میگیرد و پاداش میخواهد از کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمثل شود، مقلد (ناظم الاطباء) ، کسی که درخواست میکند کنایه و یا استعاره و یا مثل را. (ناظم الاطباء)
پدیدکننده مثل و آنچه بر مثال چیزی بود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اقامه کننده مثل و مثل آورنده. (ناظم الاطباء) ، آن که قصاص میگیرد و پاداش میخواهد از کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمثل شود، مقلد (ناظم الاطباء) ، کسی که درخواست میکند کنایه و یا استعاره و یا مثل را. (ناظم الاطباء)
ثور متلول، گاو استوارخلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). گاو فربه استوارخلقت. (ناظم الاطباء)، نعت است از تل (ت ل ل) . یقال تله للجبین کما یقال کبه لوجهه. (منتهی الارب). بر زمین زننده کسی را یا بر گردن و روی افکننده. (آنندراج). به روی افکنده. (ناظم الاطباء)
ثور متلول، گاو استوارخلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). گاو فربه استوارخلقت. (ناظم الاطباء)، نعت است از تل (ت َ ل ل) . یقال تله للجبین کما یقال کبه لوجهه. (منتهی الارب). بر زمین زننده کسی را یا بر گردن و روی افکننده. (آنندراج). به روی افکنده. (ناظم الاطباء)
درآینده و برروی افتنده. (منتهی الارب) (آنندراج). افتادۀ برروی. (ناظم الاطباء) ، برتازنده و حمله برنده، کسی که به شتاب در آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدلث شود
درآینده و برروی افتنده. (منتهی الارب) (آنندراج). افتادۀ برروی. (ناظم الاطباء) ، برتازنده و حمله برنده، کسی که به شتاب در آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدلث شود
غلطنده از گرسنگی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می جنبد و در می غلطد. (ناظم الاطباء). رجوع به تلعلع شود، عسل متلعلع، عسل که دراز شود وقت برداشتن. (منتهی الارب). انگبین که دراز شود وقت برداشتن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). انگبین بسته و منجمد و انگبین که در برداشتن دراز گردد. (ناظم الاطباء)
غلطنده از گرسنگی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می جنبد و در می غلطد. (ناظم الاطباء). رجوع به تلعلع شود، عسل متلعلع، عسل که دراز شود وقت برداشتن. (منتهی الارب). انگبین که دراز شود وقت برداشتن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). انگبین بسته و منجمد و انگبین که در برداشتن دراز گردد. (ناظم الاطباء)