مار پیچنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مار پیچیده و حلقه شده. (ناظم الاطباء) ، گذشته شده بیشتر از شب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقور شود
مار پیچنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مار پیچیده و حلقه شده. (ناظم الاطباء) ، گذشته شده بیشتر از شب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقور شود
بازدارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، سخن آموزاننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که سخن گفتن می آموزاند کسی را و به وی میگوید چنین و چنان بگو. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوف شود
بازدارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، سخن آموزاننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که سخن گفتن می آموزاند کسی را و به وی میگوید چنین و چنان بگو. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوف شود
خمیده رونده همچو رونده در خارستان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خمیده رونده مانند آن که درخارستان می رود. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوع شود
خمیده رونده همچو رونده در خارستان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خمیده رونده مانند آن که درخارستان می رود. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوع شود
پوست برکنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مار از پوست بیرون آمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پوست برکنده از خارش، وگر، و موی سترده، کسی که چند جای از پوست سر او کنده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
پوست برکنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مار از پوست بیرون آمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پوست برکنده از خارش، وگر، و موی سترده، کسی که چند جای از پوست سر او کنده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
توانا. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). توانا و قادر. (ناظم الاطباء) : مدد و معاونت ایشان در تمشیت آن کار متقوی شود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 259) ، دلاور و دلیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تقوی شود
توانا. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). توانا و قادر. (ناظم الاطباء) : مدد و معاونت ایشان در تمشیت آن کار متقوی شود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 259) ، دلاور و دلیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تقوی شود
نام نوعی از حلوا باشد و آن را ماقوتی هم میگویند، (برهان) (آنندراج)، ماقوتی، نوعی از حلوا، (ناظم الاطباء)، نوعی از حلوا که آنرا با نشاسته و شکر تهیه کنند، ماقوتی، (فرهنگ فارسی معین) : باز صابونی و مشکوفی و سنبوسۀ نغز حلقه چی باشد و ماقوت پر از مشک تتار، بسحاق اطعمه، مکمل چو پوشید رخت نبرد زماقوت سرخ و زلیبی زرد، بسحاق اطعمه (از حاشیۀ برهان چ معین)
نام نوعی از حلوا باشد و آن را ماقوتی هم میگویند، (برهان) (آنندراج)، ماقوتی، نوعی از حلوا، (ناظم الاطباء)، نوعی از حلوا که آنرا با نشاسته و شکر تهیه کنند، ماقوتی، (فرهنگ فارسی معین) : باز صابونی و مشکوفی و سنبوسۀ نغز حلقه چی باشد و ماقوت پر از مشک تتار، بسحاق اطعمه، مکمل چو پوشید رخت نبرد زماقوت سرخ و زلیبی زرد، بسحاق اطعمه (از حاشیۀ برهان چ معین)
دشمن داشته شده و دشمن گرفته. (ناظم الاطباء). دشمن گرفته شده و مبغوض. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات). آنکه هر کس او را دشمن دارند. آنکه همه او را دشمن دارند. (مهذب الاسماء) : پس از گذشتن خداوندش چون درجه گونه ای یافت و نواختی از سلطان مسعود، اما ممقوت شد هم نزدیک وی و هم نزدیک بیشتر از مردمان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 254). این چه طلعت مکروه است و هیأت ممقوت. (گلستان)
دشمن داشته شده و دشمن گرفته. (ناظم الاطباء). دشمن گرفته شده و مبغوض. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات). آنکه هر کس او را دشمن دارند. آنکه همه او را دشمن دارند. (مهذب الاسماء) : پس از گذشتن خداوندش چون درجه گونه ای یافت و نواختی از سلطان مسعود، اما ممقوت شد هم نزدیک وی و هم نزدیک بیشتر از مردمان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 254). این چه طلعت مکروه است و هیأت ممقوت. (گلستان)
محدودشده به هنگام. (ناظم الاطباء). هنگام معین کرده شده. (آنندراج). محدود به اوقات معینه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موقت شود. - امر موقوت، کار معین که دارای وقت و هنگام باشد. - وقت موقوت، هنگام معین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
محدودشده به هنگام. (ناظم الاطباء). هنگام معین کرده شده. (آنندراج). محدود به اوقات معینه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موقت شود. - امر موقوت، کار معین که دارای وقت و هنگام باشد. - وقت موقوت، هنگام معین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
قیمت شده. (ناظم الاطباء)، قیمتی و گرانبها. (از فرهنگ فارسی معین) : تا این غایت (قریب) به صد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیهای معظم و مزارع مغل و باغهای پرنعمت و... بمجرد شبهتی که در نقل ملک بازنمودند به مدعیان (آن) باز فرموده است. (المعجم چ دانشگاه ص 15)، استوار شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)، اصلاح کرده شده. (ناظم الاطباء)
قیمت شده. (ناظم الاطباء)، قیمتی و گرانبها. (از فرهنگ فارسی معین) : تا این غایت (قریب) به صد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیهای معظم و مزارع مغل و باغهای پرنعمت و... بمجرد شبهتی که در نقل ملک بازنمودند به مدعیان (آن) باز فرموده است. (المعجم چ دانشگاه ص 15)، استوار شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)، اصلاح کرده شده. (ناظم الاطباء)
کم مال و اندک مایه. (آنندراج) ، کاسته و کم شده. (ناظم الاطباء) ، کسی که وقت و بی وقت به عزم زیارت و ملاقات می آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوت شود
کم مال و اندک مایه. (آنندراج) ، کاسته و کم شده. (ناظم الاطباء) ، کسی که وقت و بی وقت به عزم زیارت و ملاقات می آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوت شود
باز دارنده، سخن آموزنده راست شونده، گرانبها راست شونده قوام گیرنده، قیمتی گرانبها: تا این غایت (قریب) بصد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم ازدیههای معظم و مزارع مغل... بمجرد شبهتی که در نقل ملک آن باز نمودند بمدعیان (آن) باز فرموده است
باز دارنده، سخن آموزنده راست شونده، گرانبها راست شونده قوام گیرنده، قیمتی گرانبها: تا این غایت (قریب) بصد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم ازدیههای معظم و مزارع مغل... بمجرد شبهتی که در نقل ملک آن باز نمودند بمدعیان (آن) باز فرموده است