جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ممقوت

ممقوت

ممقوت
ویژگی شخصی که مورد بغض و دشمنی واقع شده، دشمن داشته شده
ممقوت
فرهنگ فارسی عمید

ممقوت

ممقوت
دشمن داشته دشمن داشته شده مبغوض: (طوطیی را با زاغی در قفس کردند. . میگفت این چه طلعت مکروه است و هیات ممقوت.) (گلستان. چا. فروغی ص 132)
ممقوت
فرهنگ لغت هوشیار

ممقوت

ممقوت
دشمن داشته شده و دشمن گرفته. (ناظم الاطباء). دشمن گرفته شده و مبغوض. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات). آنکه هر کس او را دشمن دارند. آنکه همه او را دشمن دارند. (مهذب الاسماء) : پس از گذشتن خداوندش چون درجه گونه ای یافت و نواختی از سلطان مسعود، اما ممقوت شد هم نزدیک وی و هم نزدیک بیشتر از مردمان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 254). این چه طلعت مکروه است و هیأت ممقوت. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

موقوت

موقوت
زمان نشاخته وقت معین شده هنگام مقرر: (خود پیش از میقات موقوت تاتار از مقام موغان بر صوب اذر بیجان در حرکت آمد) (نفثه المصدور. چا. یز. 100)
موقوت
فرهنگ لغت هوشیار