معنی متقهل - جستجوی لغت در جدول جو

متقهل

لغت نامه دهخدا

متقال

نوعی پارچۀ نخی شبیه کرباس اما ظریف تر از آن

فرهنگ فارسی عمید

متاهل

ویژگی کسی که ازدواج کرده است، دارای همسر

فرهنگ فارسی عمید

متقبل

کسی که کاری را قبول می کند، قبول کننده، پذیرنده، عهده دار

فرهنگ فارسی عمید

متسهل

(مُ تَ سَهَْ هَِ)

آسان. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نرم. (آنندراج) (از منتهی الارب). صاف و نرم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسهل شود

لغت نامه دهخدا

مترهل

(مُ تَ رَهَْ هَِ)

نزد اطبا آن که گوشتش سست و نرم شده باشد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). سست و نرم. (ناظم الاطباء). لغ. جنبان. نرم. (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترهل شود

لغت نامه دهخدا

متقال

قسمی پارچه نخی که امروز متقال گویند، و آن قماشی نزدیک به کرباس است

فرهنگ لغت هوشیار

متقبل

قبول کننده

فرهنگ لغت هوشیار

متاهل

دارایزن و فرزند یالمند زندار کسی که دارای اهل بیت و عیال است آنکه زن و فرزند دارد: متاهل دو پای خود در بست سر خود را بدست خود بشکست. (حدیقه) جمع متاهلین

فرهنگ لغت هوشیار