جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متقبل

متقبل

متقبل
کسی که کاری را قبول می کند، قبول کننده، پذیرنده، عهده دار
متقبل
فرهنگ فارسی عمید

متقبل

متقبل
پذیرنده. برگردن گرفته. پذیرفتار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قبول کننده. آن که کاری را قبول کند: فتوت ایشان بجبر کسیر و فک هر اسیر متقبل و متکفل گشته. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به تقبل شود.
- متقبل شدن، پذیرفتن. بپذیرفتن. متعهد شدن. برعهده گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مستقبل

مستقبل
استقبال کننده، پیشواز رونده، پیش آینده، زمان آینده
مستقبل
فرهنگ فارسی عمید

متقابل

متقابل
آنچه دو سو داشته باشد، دارای دو طرف، رو به رو، مقابل
متقابل
فرهنگ فارسی عمید

متقلب

متقلب
کسی که در کاری دغلی و نادرستی می کند، دغل کار، دگرگون شونده، برگردنده
متقلب
فرهنگ فارسی عمید