پذیرنده. برگردن گرفته. پذیرفتار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قبول کننده. آن که کاری را قبول کند: فتوت ایشان بجبر کسیر و فک هر اسیر متقبل و متکفل گشته. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به تقبل شود. - متقبل شدن، پذیرفتن. بپذیرفتن. متعهد شدن. برعهده گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
پذیرنده. برگردن گرفته. پذیرفتار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قبول کننده. آن که کاری را قبول کند: فتوت ایشان بجبر کسیر و فک هر اسیر متقبل و متکفل گشته. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به تقبل شود. - متقبل شدن، پذیرفتن. بپذیرفتن. متعهد شدن. برعهده گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نعت مفعولی از استقبال. آنچه بسوی آن روی آورند. (از اقرب الموارد). رجوع به استقبال شود، زمانی که بعد از حال آید. مستقبل. (المنجد) ، در اصطلاح مصوران، تمام رخ. تصویر دوچشمی. تصویر که دو چشم و هر دو رخساره دارد در مقابل نیمرخ که به اصطلاح مصوران تصویر یک چشمی را گویند. (غیاث) (آنندراج)
نعت مفعولی از استقبال. آنچه بسوی آن روی آورند. (از اقرب الموارد). رجوع به استقبال شود، زمانی که بعد از حال آید. مستقبِل. (المنجد) ، در اصطلاح مصوران، تمام رخ. تصویر دوچشمی. تصویر که دو چشم و هر دو رخساره دارد در مقابل نیمرخ که به اصطلاح مصوران تصویر یک چشمی را گویند. (غیاث) (آنندراج)
نعت فاعلی از استقبال. روی به چیزی آرنده. (غیاث) (آنندراج). کسی که در مقابل و محاذات چیزی قرار گیرد چون در مقابل قبله. (از اقرب الموارد). رجوع به استقبال شود، در اصطلاح فقهی، کسی که به طرف قبله متوجه است، پیش آینده. (غیاث) (آنندراج). مقابل مستدبر. (از اقرب الموارد). پیشوازکننده. به پیشواز شونده. پذیره آینده، زمانۀ پیش آینده که مقابل ماضی و حال است. (غیاث) (آنندراج). زمانی که بعد از حال آید. استقبال. (از اقرب الموارد). مستقبل. (از المنجد). زمانی که منتظر بوجود آمدن آن باشی پس از زمانی که در آن هستی، و بدین نام خوانده شده است بسبب اینکه زمان به استقبال آن میرود. (از تعریفات جرجانی). مضارع. غابر. آینده: بیش از همه شاهانست از ماضی و مستقبل بیش از همه میران است از شیری و از شاری. منوچهری. همچنین هر کس به اندازۀنظر غیب مستقبل ببیند خیر و شر. مولوی (مثنوی). که چه خواهم خورد مستقبل عجب لوت فردا از کجا سازم طلب. مولوی (مثنوی). - امثال: المستقبل کشاف
نعت فاعلی از استقبال. روی به چیزی آرنده. (غیاث) (آنندراج). کسی که در مقابل و محاذات چیزی قرار گیرد چون در مقابل قبله. (از اقرب الموارد). رجوع به استقبال شود، در اصطلاح فقهی، کسی که به طرف قبله متوجه است، پیش آینده. (غیاث) (آنندراج). مقابل مستدبر. (از اقرب الموارد). پیشوازکننده. به پیشواز شونده. پذیره آینده، زمانۀ پیش آینده که مقابل ماضی و حال است. (غیاث) (آنندراج). زمانی که بعد از حال آید. استقبال. (از اقرب الموارد). مُستقبَل. (از المنجد). زمانی که منتظر بوجود آمدن آن باشی پس از زمانی که در آن هستی، و بدین نام خوانده شده است بسبب اینکه زمان به استقبال آن میرود. (از تعریفات جرجانی). مضارع. غابر. آینده: بیش از همه شاهانست از ماضی و مستقبل بیش از همه میران است از شیری و از شاری. منوچهری. همچنین هر کس به اندازۀنظر غیب مستقبل ببیند خیر و شر. مولوی (مثنوی). که چه خواهم خورد مستقبل عجب لوت فردا از کجا سازم طلب. مولوی (مثنوی). - امثال: المستقبل کشاف