اندیشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اندیشه کننده و فکرکننده و تأمل کننده و باتدبیر و اندیشناک و دراندیشه. آن که بیندیشد. (ناظم الاطباء) : عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی و زین جمله برستی. سعدی. ، مردم موقر و باثبات و سنگین. (ناظم الاطباء) ، مردم سراسیمه. (ناظم الاطباء) ، حیران و آشفته. (ناظم الاطباء). اندیشه ناک و آشفته و غمگین. ج، متفکرین
اندیشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اندیشه کننده و فکرکننده و تأمل کننده و باتدبیر و اندیشناک و دراندیشه. آن که بیندیشد. (ناظم الاطباء) : عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی و زین جمله برستی. سعدی. ، مردم موقر و باثبات و سنگین. (ناظم الاطباء) ، مردم سراسیمه. (ناظم الاطباء) ، حیران و آشفته. (ناظم الاطباء). اندیشه ناک و آشفته و غمگین. ج، متفکرین
تأنیث متفکر. - قوه متفکره، قوه ای را گویند که شخص در ذهن خود بدان قوه ترتیب اموری دهد جهت رسیدن به مقصود و سنباد نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفکر و متفکر شود
تأنیث متفکر. - قوه متفکره، قوه ای را گویند که شخص در ذهن خود بدان قوه ترتیب اموری دهد جهت رسیدن به مقصود و سنباد نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفکر و متفکر شود
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست