جدول جو
جدول جو

معنی متفتق - جستجوی لغت در جدول جو

متفتق
(مُ تَ فَتْ تِ)
شکافته و چاک شده. (ناظم الاطباء). شکافته و گشاده گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفتق شود، نادوخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفتت
تصویر متفتت
شکسته شده، ریزه ریزه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
پراکنده، دورازهم، در تصوف ویژگی سالکی که در حالت تفرقه است
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ تِ)
با سرعت و شتاب. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَهَْ هَِ)
فراخ و گشاده. (آنندراج). برق منتشر و پهن گسترده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خون روان و جاری شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَوْ وِ)
برتر از دیگران. بالاتر از اقران خود: چون پدرش از این شیوه عاری بود پسر بدین تلبیات و تزلیقات در جنب او عالمی متفوق مینمود. (جهانگشای جوینی) ، بچه که فواق فواق مکد شیر را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). بچه ای که در یکدفعه بمقدار اند’، شیر نوشد و یا بمکد. (ناظم الاطباء) ، آسوده حال با خوشی و خرمی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که بمقداراندک شیر را در هر دفعه می دوشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تفوق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منفتق
تصویر منفتق
گشاد گشاده شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
پراکنده شده
فرهنگ لغت هوشیار
ریز ریز شکسته شکسته ریز ریزه: و اجزای آن زر که مکلس شده باشد و متفتت متماسک گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفتت
تصویر متفتت
((مُ تَ فَ تِّ))
شکسته، ریزه ریزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
((مُ تَ فَ رِّ))
پراکنده، پریشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
پراکنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
متنوّعاتٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
Sparse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
schaars
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
まばらな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
esparso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
spärlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
rzadki
دیکشنری فارسی به لهستانی
متفرّق، متفرّقه، گاه به گاه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
متفرق
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
เบาบาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
nadra
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
稀疏的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
escaso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
מפוזר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
드문
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
разреженный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
विरल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
sparso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
рідкісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
বিরল
دیکشنری فارسی به بنگالی