برتر از دیگران. بالاتر از اقران خود: چون پدرش از این شیوه عاری بود پسر بدین تلبیات و تزلیقات در جنب او عالمی متفوق مینمود. (جهانگشای جوینی) ، بچه که فواق فواق مکد شیر را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). بچه ای که در یکدفعه بمقدار اند’، شیر نوشد و یا بمکد. (ناظم الاطباء) ، آسوده حال با خوشی و خرمی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که بمقداراندک شیر را در هر دفعه می دوشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تفوق شود