جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متفتت

متفتت

متفتت
ریز ریز شکسته شکسته ریز ریزه: و اجزای آن زر که مکلس شده باشد و متفتت متماسک گردد
فرهنگ لغت هوشیار

متفتت

متفتت
شکسته و ریزریز شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شکسته و ریزه شونده. (آنندراج) : و اجزای آن زر که متکلس شده باشد و متفتت، متماسک گردد. (قراضۀ طبیعیات ص 96). و رجوع به تفتت شود
لغت نامه دهخدا

متشتت

متشتت
پراکنده. (منتهی الارب). متفرق. (از اقرب الموارد). و رجوع به تشتت شود
لغت نامه دهخدا

متزتت

متزتت
آن که بیاراید عروس را. (آنندراج) ، عروس آراسته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزتت شود
لغت نامه دهخدا

متفوت

متفوت
رهایی یافته و آزاد شده و معاف شده، درگذشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفوت شود
لغت نامه دهخدا