معنی متفتت - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با متفتت
متفتت
متفتت
ریز ریز شکسته شکسته ریز ریزه: و اجزای آن زر که مکلس شده باشد و متفتت متماسک گردد
فرهنگ لغت هوشیار
متفتت
متفتت
شکسته و ریزریز شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شکسته و ریزه شونده. (آنندراج) : و اجزای آن زر که متکلس شده باشد و متفتت، متماسک گردد. (قراضۀ طبیعیات ص 96). و رجوع به تفتت شود
لغت نامه دهخدا
متشتت
متشتت
پراکنده. (منتهی الارب). متفرق. (از اقرب الموارد). و رجوع به تشتت شود
لغت نامه دهخدا
متزتت
متزتت
آن که بیاراید عروس را. (آنندراج) ، عروس آراسته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزتت شود
لغت نامه دهخدا
متفوت
متفوت
رهایی یافته و آزاد شده و معاف شده، درگذشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفوت شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.