- متفاقس (مُ تَ قِ)
موی یکدیگر را گرفته به زیر کشیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سریکدیگر به زیر کشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب)
معنی متفاقس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از قضا، بی سابقه، ناگهانی، برای تاکید نفی آورده می شود مثلاً اتفاقاً، این طور نیست، همگی، تماماً
ویژگی کسی یا چیزی که با دیگری فرق و تفاوت داشته باشد، به صورت ناهماهنگ، مختلف با دیگران
(مُ تَ قِ)
لغت نامه دهخدا
کار بزرگ و گران. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفاقم شود
(مُ تَ قِ)
لغت نامه دهخدا
یکدیگر را جوینده و تفحص کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، یکدیگر را گم کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفاقد شود
(تَءْ)
لغت نامه دهخدا
سر یکدیگر بزیر کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بموی سر گرفتن یکدیگر را و بزیر کشیدن. (از اقرب الموارد)
(مُ تَ قِ)
لغت نامه دهخدا
پشت به پشت پیوسته. (ناظم الاطباء). پشت به سوی یکدیگرکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفاقح شود
سخت گیر چانه زن بد خوی سخت گیر و چانه زن: گرد هوا ها و آرزوانهاء مختلف و از آن زن و بچگان خود مگرد که شرکاء متشاکس اند هر کس را فرمان مختلف است
به ناگاه ناگهان قضارا از قضا بی انتظار بی سابقه غفله ناگهانی، بی خلاف همداستان، همگی متحدا همگان
