جدول جو
جدول جو

معنی متغول - جستجوی لغت در جدول جو

متغول
(مُ تَ غَوْ وِ)
گوناگون و رنگارنگ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). گوناگون شونده. (آنندراج) (منتهی الارب). متلون. (از محیط المحیط) ، پایمال و منهدم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرغول
تصویر مرغول
دارای پیچ و تاب، مجعّد، برای مثال جوان چون بدید آن نگاریده روی / به سان دو زنجیر مرغول موی (رودکی - ۵۴۴)، کنایه از زلف پیچیده و مجعد، در موسیقی آواز، نغمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
کسی که عهده دار انجام کاری باشد، سرگرم، کنایه از گرفتار، درگیر، دارای شغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوغل
تصویر متوغل
آنکه سفر دور و دراز کند، کسی که به شهرهای دور سفر می کند، مبالغه کننده در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمول
تصویر متمول
کسی که دارای تمول و ثروت باشد، دارندۀ مال، مال دار، ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحول
تصویر متحول
دگرگون شونده
فرهنگ فارسی عمید
ور تشنیک ورتنیده دگر گشته ور تنده دگر کننده، دگر جای تازه جای محل تحول مکان انتقال: ... آن انتقال فرخ بود این نزول مبارک باد خ... زمین این متحول منبت لالی دولتی تازه و مسقط سلاله سعادتی نو باشد، گردنده، دیگر گون شونده متبدل، جابجا شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغسل
تصویر متغسل
بر شنوم کننده (برشنوم غسل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغال
تصویر متغال
پارچه ای سفید شبیه بکرباس و لطیفتر از آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمول
تصویر متمول
بسیار مال، توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهول
تصویر متهول
کسی که باو چشم زخم میرسانند، ترسانیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
در رونده، دور شونده، به کار چسبیده نیک مشغول شونده در کاری، دور رونده در شهرها جمع متوغلین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغول
تصویر مرغول
پیچ و تاب باشد، موی پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
درکار، بکار، سرگرم کار، جای اشغال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغول
تصویر مرغول
((مَ))
پیچیده، زلف پیچیده و مجعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
((مَ))
کسی که سرگرم کار باشد، جای اشغال شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحول
تصویر متحول
دیگرگون شونده، جابه جا شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحول
تصویر متحول
((مُ تَ حَ وَّ))
محل تحول، مکان انتقال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوغل
تصویر متوغل
((مُ تَ وَ غِّ))
نیک مشغول شونده در کاری، دور رونده در شهرها، جمع متوغلین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمول
تصویر متمول
((مُ تَ مَ وِّ))
توانگر، ثروتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمول
تصویر متمول
توان گر، دارا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
درکار، سرگرم، دست به کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متحول
تصویر متحول
دگرگون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
Busy, Occupied
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
occupé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
ocupado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
व्यस्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
occupato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
zajęty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
druk, bezet
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
зайнятий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
занятой , занятый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
beschäftigt, besetzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
ocupado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
sibuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی