جدول جو
جدول جو

معنی متعکس - جستجوی لغت در جدول جو

متعکس
(مُ تَ عَکْ کِ)
به رفتار مار رونده. (آنندراج). خزنده مانند مار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منعکس
تصویر منعکس
انعکاس یافته، عکس پذیرفته، برگشته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ عَکْ کِ)
ناراحت و اندوه ناک. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکب شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
به رفتار مار رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). به رفتار افعی راه رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
برگردیده شونده و چیزی که اجزای آن به جای یکدیگر شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگردیده شده و زیروزبر گشته و سرنگون شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اعتکاس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
سرنگون و برگردنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعاکس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
فانی و زایل و ساقط. ج، متاعیس. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تعس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَبْ بِ)
ترش روی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعبس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَجْ جِ)
متکبر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متکبر و خودبین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعجس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَرْ رِ)
دوستی کننده با زن و فریفته گردنده بر وی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مایل و شایق به زن خود و فریفتۀ به آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعرس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْکِ)
تکیه کننده بر چوب دستی آهن دار. (آنندراج). کسی که بر عکازه تکیه کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْ کِ)
موی پیچیده گردنده و بر هم نشیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موی تافته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعکش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْ کِ)
پیچیده و دشوار و مشوش و کارهای درهم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکظ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْ کِ)
خود را بند کننده و بازدارنده. (منتهی الارب). کسی که خود را باز میدارد. (ناظم الاطباء) ، موی تافته و تابداده، بندۀ فدوی شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْ کِ)
شکم که نوردناک گردد. (آنندراج). شکم چین دار از فربهی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَمْ مِ)
مشوش و نامعلوم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ کِ)
دستبندبازنده. (آنندراج). آنکه دست می بازد یعنی دست دیگری را گرفته رقص می کند، چنانکه در قدیم معمول ایرانیان بوده است. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دعکسه. رجوع به دعکسه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَ کِ)
دست بند بازنده. (آنندراج). پیشوای رقص دست بند که به تازی دعکسه گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدعکس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
از ’ت ع س’، هلاک گرداننده و گوینده اتعسه اﷲ، یعنی هلاک گرداند اورا خدا. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هلاک سازندۀ کسی، از صفات خداوند تعالی میباشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به اتعاس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعکس
تصویر تعکس
مارخویی
فرهنگ لغت هوشیار
درخشیده (عکس پذیرفته)، باز تابیده، برگشته واژگون، پرتو افکن عکس پذیرفته، انعکاس یافته (چنانکه چهره شخص در آیینه)، پرتو افکننده، برگشته منقلب شده واژگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعکس
تصویر منعکس
((مُ عَ کِ))
انعکاس یافته، برگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منعکس
تصویر منعکس
بازتاب، باز تابش، بازتابیده، پژواکیده
فرهنگ واژه فارسی سره
بازتابیده، انعکاس یافته، نمایان، پدیدار، نمودار، تابش یافته، برگشته، واژگون، ثبت شده، درج شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد