- متعرف
- جوینده و خواهندۀ چیزی برای شناختن آن
معنی متعرف - جستجوی لغت در جدول جو
- متعرف
- شناختخواه، جست و جو گر طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که باول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط باز شناسد، جمع متعرفین
- متعرف ((مُ تَ عَ رِّ))
- طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزرگ داشته، بزرگ منش
اعتراف کننده، اقرار کننده
کسی که بیراهه می رود، گمراه، منحرف
کسی که به دیگری اعتراض می کند، اعتراض کننده، یادآوری کننده، متذکر، کسی که موجب آزار دیگری است، مزاحم، کسی که بخواهد جایی را اشغال کند، حمله کننده، خواهان
تازی نما تازی مانند تازیگونه خود را به عرب مانند کننده جمع متعربین
همدیگر را شناسنده، معمول و رایج و کثیر الاستعمال و مستعمل، مردم با خضوع و خشوع
کسی که از علمی مقداری آموخته باشد بدون اینکه در آن متخصص و متبحر و متعمق باشد
اریب رونده کج یاز، ستمگر بیراهه رونده منحرف (از راه)، آنکه از طریق صواب عدول کند: چنانک بعضی متعسفان تنوره آتش را بدریایی پر از مشک تشبیه کرده است، ستمکار ظالم جمع متعسفین
کسی که بدیگری اعتراض یا دست درازی کند
ماندگار
پاینده استوار
کسی که مالی یا ملکی را در تصرف اخیتار خود دارد
بزرگ و بزرگمنش، گشاده دست و خوبروی، تعظیم شده
آنکه اعتراف می کند
((مُ تَ عَ سِّ))
فرهنگ فارسی معین
بیراهه رونده، منحرف (از راه)، آن که از طریق صواب عدول کند، ستمکار، ظالم، جمع متعسفین
((مُ تَ صَ رِّ))
فرهنگ فارسی معین
دست در کاری دارنده، کسی که مالی یا ملکی را در تصرف و اختیار خود دارد، حاکم، والی، محصل مالیاتی محل، اسم متصرف آن است که تثنیه و جمع بسته شود و مصغر گردد و بدو نسبت دهند، مقابل غیر متصرف
معمول، متداول
کسی که مال یا ملکی در تصرف او است، کسی که دست به کاری می زند
شناسه
معرفت جستن
شناساننده، آشنا کننده، تعریف کننده، در علم منطق قضیۀ معلومی که موجب کشف مجهولی شود
شناخته شدن، آشنا شدن، خود را شناساندن
فاسد شده بر اثر برخورداری از رفاه زیاد
تعریف کننده و شناساننده
((مُ عَ رِّ))
فرهنگ فارسی معین
شناساننده، تعریف کننده، مجموعه ای از تصورات معلوم که موجب شناسایی یک مجهول می گردد