- متشرف
- بزرگ داشته، بزرگ منش
معنی متشرف - جستجوی لغت در جدول جو
- متشرف
- بزرگ و بزرگمنش، گشاده دست و خوبروی، تعظیم شده
- متشرف ((مُ تَ شَ رِّ))
- صاحب تشرف، بزرگ منش، جمع متشرفین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عالی، ممتاز، گران بها
رمیده، رم کرده، گریخته
جوینده و خواهندۀ چیزی برای شناختن آن
کسی که معتقد به دین و شریعت باشد، پیرو شرع، کسی که پیرو مکتب متشرعه است
کسی که از علمی مقداری آموخته باشد بدون اینکه در آن متخصص و متبحر و متعمق باشد
شناختخواه، جست و جو گر طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که باول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط باز شناسد، جمع متعرفین
کسی که مالی یا ملکی را در تصرف اخیتار خود دارد
شکافته
پیرو شرع
رونده، رمیده رونده ذاهب، رمیده
در نگرنده، بلند، چیره آنکه چیزی را تحت نظر خود قرار میدهد، مسلط، مرتفع بلند
((مُ تَ عَ رِّ))
فرهنگ فارسی معین
طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد
((مُ تَ صَ رِّ))
فرهنگ فارسی معین
دست در کاری دارنده، کسی که مالی یا ملکی را در تصرف و اختیار خود دارد، حاکم، والی، محصل مالیاتی محل، اسم متصرف آن است که تثنیه و جمع بسته شود و مصغر گردد و بدو نسبت دهند، مقابل غیر متصرف
کسی که مال یا ملکی در تصرف او است، کسی که دست به کاری می زند
بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن
شرف یافته، بلندپایه و بزرگ شده
فاسد شده بر اثر برخورداری از رفاه زیاد
بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است
کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده
ناظر خرج، ناظر عمل
کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده
ناظر خرج، ناظر عمل
شرفیاب شدن، شرف یافتن، مشرف شدن، بزرگی یافتن، شرفیابی
جای بلند، بلندی زمین بالا بر آمده، دیده ور شونده بلند پایه و بزرگ
جمع متشرف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)