- متسرع(مُ تَ سَرْ رِ)
شتابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چست و چالاک و جلد و زود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسرع شود
معنی متسرع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که معتقد به دین و شریعت باشد، پیرو شرع، کسی که پیرو مکتب متشرعه است
(مُتَ سَرْ رِ)
لغت نامه دهخدا
پاره پاره شونده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). جدا منقسم و پاره پاره و تکه تکه. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسرم شود
(مَ تَ سَرْ ری)
لغت نامه دهخدا
از ’س رو’، کسی که نهفته و مخفیانه داه نگاه می دارد. (ناظم الاطباء). سریه گیرنده کنیزک را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که در شب از خانه خارج می شود. (از ذیل اقرب الموارد) ، کسی که خود را به جوانمردی و سخاوت می آراید و پریشان حالی که خود را با سخاوت و جوانمرد می نمایاند. (ناظم الاطباء). به تکلف مردمی نماینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسری شود
(مُ تَ دَرْ رِ)
لغت نامه دهخدا
زره پوش. (آنندراج) (غیاث). زره پوشنده. زره پوش. که درع پوشد. آراسته به زره یا جز آن. که زره پوشد جنگ را: متحلی به حلیت فتوت و متدرع به لباس مروت. (سندبادنامه). و به حقوق اکیده ووسایل حمیده متذرع و متدرع شده و لشکرکشی خراسان برابوالحسن سیمجور مقرر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 53). گفت شنیدم که شیری بود پرهیزگار و حلال خوار و خویشتن دار و متورع به لباس تعزز و تقوی متدرع. (مرزبان نامه ص 228). و رجوع به متدرعه و تدرع شود
(مُ تَ سَعْ عِ)
لغت نامه دهخدا
آتش برافروخته شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آتش مشتعل و برافروخته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسعر شود
(مُ تَ سَکْ کِ)
لغت نامه دهخدا
سرگشته. (از منتهی الارب) (آنندراج). سرگشته و آواره. (ناظم الاطباء) ، گردنده. (ناظم الاطباء). به گوشه ای رونده. (از منتهی الارب). و رجوع به تسکع شود
(مُ تَسَلْ لِ)
لغت نامه دهخدا
شکافته شونده. (آنندراج). شکافته شده و چاک شده و ترکیده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسلع شود
(مُ تَ سَمْ مِ)
لغت نامه دهخدا
شنونده و گوش نهنده به سوی کسی. (آنندراج). گوش دهنده و شنونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسمع شود
(مُتَ سَرْ رِ)
لغت نامه دهخدا
سریه گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سریه گیرنده و داه فراش نگاه دارنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسرر شود
فرع چیزی شونده، از چیزی مانند شاخه جدا شونده، شاخه شاخه شده، نتیجه شده حاصل شده
خشم فرو خورنده، هفت نوش جرعه جرعه خورنده آب و مانند آن، فرو خورنده خشم جمع متجرعین
زره پوشیده زره پوشنده زره پوش: گفت: شنیدم که شیری بود پرهیزگار و حلال خوار و خویشتن دار و متورع بلباس تعزز و تقوی متدرع
