جدول جو
جدول جو

معنی متریف - جستجوی لغت در جدول جو

متریف(مُ تَ رَیْ یِ)
رسیده شدۀ به زمین علفناک. (ناظم الاطباء). به زمین علفناک رسنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تریف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متکیف
تصویر متکیف
آنکه کیفیتی بپذیرد، آنکه کیفیتی به خود گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متریک
تصویر متریک
متری، بر اساس قوانین اندازه گیری بر حسب واحد متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترف
تصویر مترف
فاسد شده بر اثر برخورداری از رفاه زیاد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ)
گذاشته شده به طور خود هر چه خواهد کند. (منتهی الارب) (آنندراج). واگذاشته به میل خود و خواهش خود که هر چه خواهد کند ، مغرور و خودبین و از خودراضی. (ناظم الاطباء) ، بناز و نعمت پرورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستمکار. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
بی راه گردیده از نعمت. (از منتهی الارب). نعمت که بی راه گرداندکسی را. (آنندراج). کسی که از روی خودسری اصرار به نافرمانی می کند. (ناظم الاطباء) ، به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). و رجوع به اتراف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ / مُ تَرْ رِ)
به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). پرورنده به نعمت. (آنندراج) ، مردی که وی را توانگری و نعمت بی راه می گرداند و بر باد می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
کسی که کارها را پی در پی می کند و میان آنها مهلتی می دهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
منسوب به متر.
- دستگاه متری، سیستم متری، به موجب قانونی که در سال 1304 هجری شمسی (1926 میلادی) از مجلس شورای ملی گذشت، سیستم متری در ایران رسمی شناخته شد و برابریهای آن بامقیاسهای ایرانی به طور تقریب به این شرح تعیین گردید:
1- واحد وزن:
10 نخود یا 2 درهم = 2 گرم.
یک مثقال یا 5 درهم = 5 گرم.
یک سیر یا 75 درهم = 75 گرم.
یک چارک یا 750 درهم = 750 گرم.
یک سنگ یا 1000 درهم = یک کیلوگرم.
یک من یا 3000 درهم = 3 کیلوگرم.
یک خروار یا 000، 300 درهم = 300 کیلوگرم.
2- واحد طول:
یک گره = یک دسیمتر
یک گز =یک متر.
3- واحد مساحت:
یک قفیز = یک دکامتر مربع.
یک جریب = یک هکتار. (هزار متر مربع). اوزانی که هنگام تصویب این قانون رواج داشت و هنوز هم رواج دارد (قطع نظر از اختلافات محلی) اندکی با جدول مذکور فرق دارد و بدین شرح است.
یک مثقال = 4/64 گرم = 71/6 گرین انگلیسی.
یک سیر = 16 مثقال = 74/24 گرم = 2 آومن و 186 گرین (تقریباً 75 گرم).
یک من تبریز = 40 سیر = 2/970 کیلوگرم = 6/5464 پوند.
یک من شاه = 2 من تبریز = 5/94 کیلو گرم = 13/0928 پوند.
یک من ری = 2 من شاه. = 11/880
کیلوگرم = 26/01856 پوند.
یک خروار = 100 من تبریز = 297/00
کیلوگرم = 654/64 پوند.
3 خروار = یک تن سبک (تقریباً) = 1963/92 پوند.
312 خروار = یک تن تقریباًو = 2291/24 پوند.
یک ذرع = 16 گره = 39 تا 42 اینچ بنابر معمول محل. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مقیاسات شود
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
به زمین علفناک رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترف. (المنجد). و رجوع به ترف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَیْ یِ)
شاخ درخت به چپ و راست ناونده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَیْ یِ)
بیان شده و موصوف در هیئت و کیفیت و دارای کیفیت و چگونگی. (ناظم الاطباء) ، دارای کیفیت و مستی و نشئه. (ناظم الاطباء) ، کسی که عیب میکند و سرزنش می زند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَیْ یِ)
تابستان به جائی اقامت نماینده. (آنندراج). در تابستان به جائی اقامت کننده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع تصیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَیْیِ)
مهمان. (آنندراج). مهمان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آفتاب که به غروب نزدیک شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزدیک به غروب آفتاب خمیده و میل کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ یْ یِ)
سموم زده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، گسترده در باد هوف. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَشْ شِ)
مکندۀ آب و جز آن. (آنندراج). مکنده و جرعه جرعه نوشنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترشف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَیْ یِ)
آن که دست از بدن او لغزد به سبب بسیار آلودن بدن را به روغن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از بسیاری روغن مالی بر بدن دست در بدن وی بلغزد. (ناظم الاطباء) ، سرابی که بدرخشد و نمایان شود و ناپدید گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، روغنی که بجنبد و بدرخشد روی طعام. (ناظم الاطباء). روغن جنبنده و درخشنده بر سر طعام. (از منتهی الارب) ، آن که دیری کند و یا توقف نماید، سرگشته و حیران، گروه فراهم آمده و مجتمع. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تریع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَیْ یِ)
سراب درخشنده و نمایان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تریق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَیْ یِ)
آن که کم کند چیزی از کرانه. (آنندراج). کسی که می تراشد و کم می کند چیزی را از کرانۀ وی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحیف شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
پلید. بدکار. بیباک. دلاور. کارگذار ستم کار درشت سخت، شتر استواراندام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به نعمت پروردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَرْ رَ)
به نعمت پرورده. (آنندراج). و رجوع به تتریف شود
لغت نامه دهخدا
بر گرفته از متریک فرانسوی جشانی جشانیک منسوب به متر. یا دستگاه (سیستم) متری. توضیح در 1304 ه ش. (1926 م) بموجب قانونی که از مجلس شوری گذشته سیستم متری رسمی شناخته شد بشرح ذیل: الف - واحد وزن 10 نخود (یا 2 درهم 2 گرم یک مثقال (یا 10 درهم) 10 گرم یک سیر (75 درهم) 75 گرم یک چارک (یا 750 درهم) 750 گرم یک سنگ (یا 1000 درهم) یک کیلو گرم یک من (یا 30000 درهم) 3 کیلوگرم یک خروار (یا 3000000 درهم) 300 کیلوگرم ب - واحد طول یک گره یک دسیمتر یک گز یک متر ج - واحد مسافت یک فقیز یک دکامتر مربع یک جریب یک هکتار اوزانی که هنگام تصویب این قانون رواج داشت هنوز هم دارد (قطع نظر از اختلافات محلی) اندکی با جدول فوق فرق دارد و بشرح ذیل است: اوزان ایرانی سیستم متری اوزان انگلیسی یک مثقال 64، 4 گرم 6، 71 گرین. یک سیر (16 مثقال) 24، 74 گرم 2 آومن و. 186 گرین. یک من تبریز (40 سیر) 970، 2 کیلوگرم 5464، 6 پوند. یک من شاه (2 من تبریز) 9400، 5 کیلوگرم 0928، 13 پوند. یک من ری (2 من شاه) 880، 11 کیلوگرم 01856، 26 پوند. یک خروار (100 من تبریز) 00، 297 کیلوگرم 64، 654 پوند. 3 خروار (یک تن سبک) (تقریبا) 92، 1963 پوند. (یک ذرع 16 گره) 39 تا 42 اینچ بنابر معمول محل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریف
تصویر مریف
رد کننده سکه به جهت ناسره بودن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصیف
تصویر متصیف
به سردسیر رفته
فرهنگ لغت هوشیار
استحکامات، جرثقیل (جنگی) : پیز محمدخان با امیر محبت حاکم بلوچستا از قصر قند بحوالی بمپور رسیده بنای محاصره را گذاشتند و بساختن باستیان و انداختن توپ و خمپاره و پیش بردن مطریس و مورچل مشغول شدند، توپخانه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بنگرید به متری منسوب به متر متری. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکیف
تصویر متکیف
شور مند پذیرنده کیفیتی، کیف برنده نشاه برنده جمع متکیفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکیف
تصویر متکیف
((مُ تَ کَ یِّ))
پذیرنده کیفیتی، در فارسی کیف برنده، نشأه برنده، جمع متکیفین
فرهنگ فارسی معین