تتربو. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). ظرافت و لاغ و مسخرگی. (برهان). لاغ و تمسخر و مضحکۀ مجلس شدن. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 292 الف) : گشت آنکه شد همیشه پی هزل و تتربوه از که سبکتر ارچه گران بود همچو کوه. شهاب. رجوع به تتربو و تتره شود
تتربو. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). ظرافت و لاغ و مسخرگی. (برهان). لاغ و تمسخر و مضحکۀ مجلس شدن. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 292 الف) : گشت آنکه شد همیشه پی هزل و تتربوه از که سبکتر ارچه گران بود همچو کوه. شهاب. رجوع به تتربو و تتره شود
بچۀ شتر. کرۀ شتر. شترکره. اشتربچه. بکر. رام. شتی. سخی. (منتهی الارب) : شتربچه با مادر خویش گفت پس از رفتن آخر زمانی بخفت. سعدی. خل ّ، شتربچۀ نر به سال دو درآمده. سلیل، شتربچۀ نوزاده. شجعه،شتربچه که مادرش آن را ناقص خلقت زاده باشد. فصیل، شتربچۀ از مادر جداشده. قرمل، شتربچۀ بختی. قعود،، شتربچۀ از مادر جداشده. لطیم، شتربچۀ سهیل دیده. هبع، شتربچه که در آخر نتاج زاده باشد. هجنع، شتربچه که در شدت گرما زاده باشد. (منتهی الارب)
بچۀ شتر. کرۀ شتر. شترکره. اشتربچه. بکر. رام. شتی. سخی. (منتهی الارب) : شتربچه با مادر خویش گفت پس از رفتن آخر زمانی بخفت. سعدی. خَل ّ، شتربچۀ نر به سال دو درآمده. سَلیل، شتربچۀ نوزاده. شَجعَه،شتربچه که مادرش آن را ناقص خلقت زاده باشد. فَصیل، شتربچۀ از مادر جداشده. قِرمِل، شتربچۀ بختی. قَعود،، شتربچۀ از مادر جداشده. لَطیم، شتربچۀ سهیل دیده. هُبَع، شتربچه که در آخر نتاج زاده باشد. هُجَنَع، شتربچه که در شدت گرما زاده باشد. (منتهی الارب)
نام جماعتی از شیعه که منتظر (متربص) خروج مهدی بودند و در این انتظاردر هر عصری یک نفر را به ولایت امر بر می گزیدند و اورا مهدی می پنداشتند و همین که او می مرد دیگری را به این سمت برمی داشتند. (خاندان نوبختی اقبال ص 263)
نام جماعتی از شیعه که منتظر (متربص) خروج مهدی بودند و در این انتظاردر هر عصری یک نفر را به ولایت امر بر می گزیدند و اورا مهدی می پنداشتند و همین که او می مرد دیگری را به این سمت برمی داشتند. (خاندان نوبختی اقبال ص 263)