کسی که از روی عقل می اندیشد، عاقل، دانا، خردمند، فرزانه، لبیب، حصیف، اریب، خردومند، پیردل، داناسر، خردور، بخرد، نیکورای، متفکّر، فروهیده، فرزان، خردپیشه، صاحب خرد، راد
کسی که از روی عقل می اندیشد، عاقِل، دانا، خِرَدمَند، فَرزانِه، لَبیب، حَصیف، اَریب، خِرَدومَند، پیردِل، داناسَر، خِرَدوَر، بِخرَد، نیکورای، مُتِفَکِّر، فَروهیدِه، فَرزان، خِرَدپیشِه، صاحِب خِرَد، راد
اندیشه کننده. (آنندراج). کسی که از روی آگاهی اندیشه می کند. (ناظم الاطباء) ، حقیقت چیزی دریابنده. (آنندراج). آن که درست دریافت می کند. (ناظم الاطباء) ، آن که به خوبی می آراید و ترتیب می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدبر شود
اندیشه کننده. (آنندراج). کسی که از روی آگاهی اندیشه می کند. (ناظم الاطباء) ، حقیقت چیزی دریابنده. (آنندراج). آن که درست دریافت می کند. (ناظم الاطباء) ، آن که به خوبی می آراید و ترتیب می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدبر شود
فراهم آمده. (آنندراج). فراهم آمده و مجتمع شده، با هم دوچار شده. (ناظم الاطباء) ، خیمه زده و چادرزده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، مقیم گردیده در دارالحرب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجمر شود
فراهم آمده. (آنندراج). فراهم آمده و مجتمع شده، با هم دوچار شده. (ناظم الاطباء) ، خیمه زده و چادرزده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، مقیم گردیده در دارالحرب. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجمر شود
در آفتاب ایستاده شونده. (منتهی الارب). متشمس. (از اقرب الموارد). کسی که خود را در آفتاب دارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصمر و تشمس و متشمس شود، مرد قوی. (منتهی الارب). سخت توانا. (ناظم الاطباء) ، سخت بخیل. (منتهی الارب). نیک بخیل. (ناظم الاطباء) ، خود را در بند دارنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بندی و محبوس و نگاه داشته شدۀ در زندان. (ناظم الاطباء)
در آفتاب ایستاده شونده. (منتهی الارب). متشمس. (از اقرب الموارد). کسی که خود را در آفتاب دارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصمر و تشمس و متشمس شود، مرد قوی. (منتهی الارب). سخت توانا. (ناظم الاطباء) ، سخت بخیل. (منتهی الارب). نیک بخیل. (ناظم الاطباء) ، خود را در بند دارنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بندی و محبوس و نگاه داشته شدۀ در زندان. (ناظم الاطباء)
پوست چفسیده و ترنجیده از لاغری. (آنندراج). روی لاغر شده و ضعیف شده و ترنجیده پوست از لاغری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، میان باریک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضمر شود
پوست چفسیده و ترنجیده از لاغری. (آنندراج). روی لاغر شده و ضعیف شده و ترنجیده پوست از لاغری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، میان باریک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضمر شود
غالب آینده در قمار. (آنندراج). غالب شونده در قمار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به ماهتاب بیرون شونده. (آنندراج). سیرکننده و تفرج کننده در ماهتاب. (ناظم الاطباء). به ماهتاب بیرون آینده و صید جوینده در شب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجوع به تقمر شود
غالب آینده در قمار. (آنندراج). غالب شونده در قمار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به ماهتاب بیرون شونده. (آنندراج). سیرکننده و تفرج کننده در ماهتاب. (ناظم الاطباء). به ماهتاب بیرون آینده و صید جوینده در شب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجوع به تقمر شود
پالمیر. شهری به شمال شرقی دمشق در واحۀ بادیهالشام که پایتخت ملکه زینب و محل تجارت و راه بازرگانی بود. امپراطور اورلیانوس بسال 272 میلادی آنرا گشود و ویرانیها و ستم های زیادی بر آن دیار و مردمش روا داشت و تا سال 633م. که عرب بدست خالد بن ولید آنرا گشود در تحت حکومت رومیان بود. (از المنجد). شهری است بشام که بنام تدمر دختر حسان بن اذینه که بانیۀ آن است نامیده شده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نخل. شهر بسیار قدیمی است که از نیکوترین شهرهای دنیا بوده است. گویند سلیمان حکیم بانی آن میباشد و بمسافت یکصد میل بشمال شرقی دمشق و شصت میل بغربی فرات و یکصدوبیست میل بجنوب حلب واقع است. موضع شهر شبیه به جزیره ای است که در دشت واقع شود و دشت از هر طرف آنرا احاطه نموده است. چون اسکندر ذوالقرنین بر این شهر دست یافت اسمش را به پالمیرا یعنی شهر نخل مبدل کرد زیرا درختان نخل تناور بسیاری بر آن سایه افکنده بود، و کوه و دشت این شهر بواسطۀ عظمت و نیکویی و آثار قدیم و ستونهای عظیم قابل ذکر است، ازجمله ردیفی از ستونهای عظیم شهر را از مشرق بمغرب قطع میکند و ردیف دیگری نیز ردیف فوق را تقاطع کرده است. بسیاری از ستونهای این دو ردیف تا بحال هم برپا میباشد و در یک طرف از دو ردیف هلالی از سنگهای منقوش بنا شده است و در محل اتصال و تقاطع این دو ردیف که چهار زاویه تشکیل مییابد چهار ستون از سنگ سماق دارد که دو تای آن افتاده و دو تا برپا میباشد و علاوه بر اینها ستونهای بسیار و آثار هیکل ها و قبرهای مزین و هیکل آفتاب نیز در آنجا موجود است و قریۀ تدمر اکنون در میان دیوارهای یادشده واقع است. خلاصه در نیکویی و آثار قدیمی و جلال و رونق جز بعلبک هیچ شهری در تمام سوریه با آن برابری نتواند نمود. قناتهای قدیمی در این شهر بسیار و بزرگترین منبعهای آن قنات طبیعی است که از زیر کوه جنوبی شهر خارج میشود، و درجۀ حرارت آبهای گوگرددار این شهر88 درجۀ فارنهایت میباشد. اکثر قبرهای این شهر در خارج واقع و در نهایت استحکام است و بعضی از آنها رادر سنگهای زیر زمین تراشیده اند و بعضی دیگر را مثل برجها و دخمه ها بنا کرده اند و در میان آنها تمثالهای منقوش و اجساد مومیایی بسیار است. نظر بوقوع تدمر در میانۀ سوریه و الجزیره معلوم میشود که قبل از زمان سلیمان دایرۀ تجارتش وسیع بوده بحدی که خود سلیمان هم بهمین قصد آنرا تعمیر کرد (اول پادشاهان 9:18 ودوم تواریخ 8:4) ، و زنوبیا یعنی زینب ملکه آنرا پایتخت مملکت خود قرار داد و لیکن ادریلینانس آنرا در 273 قبل از میلاد خراب کرد. (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به معجم البلدان و التفهیم و تاریخ اسلام و نزهه القلوب و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2112 و 2721 و پالمیر شود
پالمیر. شهری به شمال شرقی دمشق در واحۀ بادیهالشام که پایتخت ملکه زینب و محل تجارت و راه بازرگانی بود. امپراطور اورلیانوس بسال 272 میلادی آنرا گشود و ویرانیها و ستم های زیادی بر آن دیار و مردمش روا داشت و تا سال 633م. که عرب بدست خالد بن ولید آنرا گشود در تحت حکومت رومیان بود. (از المنجد). شهری است بشام که بنام تدمر دختر حسان بن اُذَیْنه که بانیۀ آن است نامیده شده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نخل. شهر بسیار قدیمی است که از نیکوترین شهرهای دنیا بوده است. گویند سلیمان حکیم بانی آن میباشد و بمسافت یکصد میل بشمال شرقی دمشق و شصت میل بغربی فرات و یکصدوبیست میل بجنوب حلب واقع است. موضع شهر شبیه به جزیره ای است که در دشت واقع شود و دشت از هر طرف آنرا احاطه نموده است. چون اسکندر ذوالقرنین بر این شهر دست یافت اسمش را به پالمیرا یعنی شهر نخل مبدل کرد زیرا درختان نخل تناور بسیاری بر آن سایه افکنده بود، و کوه و دشت این شهر بواسطۀ عظمت و نیکویی و آثار قدیم و ستونهای عظیم قابل ذکر است، ازجمله ردیفی از ستونهای عظیم شهر را از مشرق بمغرب قطع میکند و ردیف دیگری نیز ردیف فوق را تقاطع کرده است. بسیاری از ستونهای این دو ردیف تا بحال هم برپا میباشد و در یک طرف از دو ردیف هلالی از سنگهای منقوش بنا شده است و در محل اتصال و تقاطع این دو ردیف که چهار زاویه تشکیل مییابد چهار ستون از سنگ سماق دارد که دو تای آن افتاده و دو تا برپا میباشد و علاوه بر اینها ستونهای بسیار و آثار هیکل ها و قبرهای مزین و هیکل آفتاب نیز در آنجا موجود است و قریۀ تدمر اکنون در میان دیوارهای یادشده واقع است. خلاصه در نیکویی و آثار قدیمی و جلال و رونق جز بعلبک هیچ شهری در تمام سوریه با آن برابری نتواند نمود. قناتهای قدیمی در این شهر بسیار و بزرگترین منبعهای آن قنات طبیعی است که از زیر کوه جنوبی شهر خارج میشود، و درجۀ حرارت آبهای گوگرددار این شهر88 درجۀ فارنهایت میباشد. اکثر قبرهای این شهر در خارج واقع و در نهایت استحکام است و بعضی از آنها رادر سنگهای زیر زمین تراشیده اند و بعضی دیگر را مثل برجها و دخمه ها بنا کرده اند و در میان آنها تمثالهای منقوش و اجساد مومیایی بسیار است. نظر بوقوع تدمر در میانۀ سوریه و الجزیره معلوم میشود که قبل از زمان سلیمان دایرۀ تجارتش وسیع بوده بحدی که خود سلیمان هم بهمین قصد آنرا تعمیر کرد (اول پادشاهان 9:18 ودوم تواریخ 8:4) ، و زنوبیا یعنی زینب ملکه آنرا پایتخت مملکت خود قرار داد و لیکن ادریلینانس آنرا در 273 قبل از میلاد خراب کرد. (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به معجم البلدان و التفهیم و تاریخ اسلام و نزهه القلوب و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2112 و 2721 و پالمیر شود
پوشندۀ دثار. (آنندراج). آن که بالاپوش بر خود می پیچد و آن که دثار می پوشد. (ناظم الاطباء) ، گشن که بر ماده برآید. (آنندراج). گشن برآمدۀ بر ماده. (ناظم الاطباء) ، کسی که بر پشت اسب برجهد وبرنشیند. (آنندراج). برجهندۀ بر پشت اسب برای نشستن. (ناظم الاطباء) ، رسوا و بی آبرو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدثر شود
پوشندۀ دثار. (آنندراج). آن که بالاپوش بر خود می پیچد و آن که دثار می پوشد. (ناظم الاطباء) ، گشن که بر ماده برآید. (آنندراج). گشن برآمدۀ بر ماده. (ناظم الاطباء) ، کسی که بر پشت اسب برجهد وبرنشیند. (آنندراج). برجهندۀ بر پشت اسب برای نشستن. (ناظم الاطباء) ، رسوا و بی آبرو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدثر شود
نکوهش کننده نفس خود را بر چیزی که فوت کند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نکوهش کننده خویشتن. (ناظم الاطباء) ، دیگرگون شده و متغیر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، غضبناک. (ناظم الاطباء). خشم گیرنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ترساننده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تذمر شود
نکوهش کننده نفس خود را بر چیزی که فوت کند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نکوهش کننده خویشتن. (ناظم الاطباء) ، دیگرگون شده و متغیر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، غضبناک. (ناظم الاطباء). خشم گیرنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ترساننده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تذمر شود
آمادۀ کار. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). آماده و مهیا و آماده شدۀ برای کاری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) : چون... فضیحت خود بدید (شتربه) ... مستعد و متشمر روی بگرداند. (کلیله و دمنه). و مستعد و متشمر بایستاد ناگاه به آبی برسید (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 268). و سلطان مستعد کار شد و متشمر کارزار و جملۀ اعیان خانان را حاضر کرد. (جهانگشای جوینی). مستعد و متشمر کار گشتند و خواستند که آن عزیمت بامضا رسانند. (جهانگشای جوینی). و سلطان مستعد کار شد و متشمر کارزار. (جهانگشای جوینی ص 168 ج 2)
آمادۀ کار. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). آماده و مهیا و آماده شدۀ برای کاری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) : چون... فضیحت خود بدید (شتربه) ... مستعد و متشمر روی بگرداند. (کلیله و دمنه). و مستعد و متشمر بایستاد ناگاه به آبی برسید (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 268). و سلطان مستعد کار شد و متشمر کارزار و جملۀ اعیان خانان را حاضر کرد. (جهانگشای جوینی). مستعد و متشمر کار گشتند و خواستند که آن عزیمت بامضا رسانند. (جهانگشای جوینی). و سلطان مستعد کار شد و متشمر کارزار. (جهانگشای جوینی ص 168 ج 2)