انبوهی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). انبوه شده و فشار داده شده بر یکدیگر. (ناظم الاطباء) ، گرد آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گروه گرد آمده و جمع شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزاحم شود
انبوهی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). انبوه شده و فشار داده شده بر یکدیگر. (ناظم الاطباء) ، گرد آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گروه گرد آمده و جمع شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزاحم شود
جنبنده از جای و دور شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منتقل شده از جائی به جائی و جنبنده. (ناظم الاطباء) ، پراکنده و پاشیده، پنبۀ زده و حلاجی شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
جنبنده از جای و دور شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منتقل شده از جائی به جائی و جنبنده. (ناظم الاطباء) ، پراکنده و پاشیده، پنبۀ زده و حلاجی شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
احم ّ شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بانگ کردن اسب آهسته تر از صهیل، بانگ اسب تاتاری وقت جو خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). حمحمه. (زوزنی). رجوع به حمحمه شود
اَحَم ّ شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بانگ کردن اسب آهسته تر از صهیل، بانگ اسب تاتاری وقت جو خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). حَمْحَمَه. (زوزنی). رجوع به حمحمه شود